December 17, 2011
عاشقانه‌ی عصر جمعه

حالا که خوب فکر می‌کنم می‌بینم دور باشی یا نزدیک هیچ فرقی ندارد. آفتاب این آسمان تو هستی. یلدا هم که باشد می‌دانم سحر از افق سرک خواهی کشید. مهم این است که هستی و این نامه‌ها را می‌خوانی. سفر طولانی تو برای من هیچ نداشته باشد، حداقل متوجه شده‌ام که چقدر معتاد صدای تو بوده‌ام و خبر نداشتم. اینکه همین نزدیک باشی و صدایت را روزی چندبار بشنوم فرق می‌کند با این راه دور لعنتی. حالا می‌فهمم دچار تو بودم همه‌ی این مدت. گاهی دوری برای آدم‌ها خوب است. که کمتر صدای هم را بشنوند، که وقتی بخواهندش نباشد. و اینطوری می‌شود که می‌فهمند به قول شازده کوچولو، این گل رز که ازش مراقبت می‌کنند فرق می‌کند با همه‌ی گل‌های رز این دشت. این یکی اهلی است. حرف هم را می‌فهمند، حتا اگر سخنی نگویند. و این یعنی عشق. وقتی انسان‌ها بی هیچ حرفی، تنها با نگاهشان ساعت‌ها گفتگو کنند.

از این راه دور، از پشت کوه‌های بلند و آسمان‌های کوتاه سلامت می‌کنم. برای لب‌هایت خنده آرزو می‌کنم و برای دلت، سبدی از یاس که بر طاقچه‌اش بگذاری. و یک فواره که عصر‌های دلگیرت را باصفا کند. اینجا همه چیز آرام است. تو که نیستی هوا چیزی کم دارد. و زندگی چقدر سخت است وقتی برای نفس کشیدن چیزی کم باشد. زودتر بیا. بیا که چای قندپهلو برایت خواهم ریخت و حیاط را آب‌پاشی خواهم کرد. از این راه دور، از پشت شهرهای شلوغ و فریاد کولی‌های خسته، به یادت هستم.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: Rashid Behbudov, Ayrilik
+ ببینید: Rashid Behbudov, Ayrilik

+ برای بانو میم

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml


http://www.dreamlandblog.com/2011/12/17/p/03,38,30/