Send   Print
تولدت مبارک میرحسین. مرد لحظه‌های سخت. ما به عهدی که با تو بسته‌ایم پایبندیم.

+ میرحسین: به توجه به تداوم وضعیت فعلی نمی توان امیدی به انتخابات و شرکت در آن داشت.
+ فیلم کمتر دیده شده: مشروح سخنرانی میرحسین موسوی بعد از پایان انتخابات

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
تنها این جدایی نادر از سیمین نبود که اسکار گرفت، زندگی و بدبختی‌ یک ملت که با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کند بود که اسکار گرفت. زندگی روزمره‌ی تک‌تک ما بود، همه‌ی ما. دنیا داستان زندگی مردم جهان‌سومی ایران را دید و به احترام شجاعت، صبر و تحمل ما ایستاد و کف زد.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print


چه فکر می‌کنی؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشستهای است زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده راه بسته‌ای است زندگی؟

چه سهمناک بود سیل حادثه
که هم‌چو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد

هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی؟
چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی‌شود

تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه‌ی وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه‌های توست

چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

نگاه کن
هنوز آن بلند دور
آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز

چه فکر می‌کنی؟
جهان چو آبگینه‌ی شکسته‌ای است
که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین دره‌های این غروب تنگ
که راه، بسته می‌نمایدت

زمان بی‌کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی است این درنگِ درد و رنج

به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!

ه. الف. سایه
نام اصلی شعر: زندگی
کتاب: تاسیان

کنسرت بال در بال
شعر و صدا: هوشنگ ابتهاج (سایه)
تار: محمد رضا لطفی
تنبک: محمد قوی حلم
آلمان- کلن- 1997

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: زنده باش. با صدای هوشنگ ابتهاج
+ از طریق: طربستان

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print

تمامی سایت‌ها بسته‌اند، فیلترشکن‌ها کار نمی‌کنند. ای‌میل را به زحمت می‌شود چک کرد. آنهایی که بیرون زندان هستید به شکوفه‌ها، به باران برسانید سلام ما را. اینجا چراغی روشن است هنوز.

پ.ن. نمی‌دانم می‌شود این را پست کرد یا نه؟

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
اگر خوب دلت را بکاوی، نگاهش کنی و این‌طرف آن‌طرفش را جستجو کنی، پشت همه‌ی سیاهی‌ها، تهمت‌ها، روزهای تباه و خاکستری، زیر همه‌ی تصاویر موهوم و زشت، دروغ‌ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی، زیر زیر همه‌ی این بدبختی‌های نسل سوخته، می‌توانی نوری خفیف و دور را ببینی. نوری که باید چشمانت را نازک کنی و خوب دقت کنی تا بیابی‌اش. نور امید هنوز هست. هر چند میکروسکوپی به اندازه‌ی یک خانه لازم است تا دوباره چشمت روشن شود. اما این همان امید روزهای منتهی به ۲۲ خرداد است. هرچند که در این سیاهی‌ها کسی سراغش را نمی‌گیرد اما هنوز هست. میان همه‌ی تاریکی‌ها نشسته و به ما زل زده. خودش خوب می‌داند دوباره یک روز فریادش می‌کنیم. دیر و زودش مهم نیست. اینکه هست قدر کوه نور در دستان لرزان انسانی مستمند، قیمتی است. خاطرمان جمع باشد در قلب همه‌ی ما هنوز و همیشه این نور ممتد و درخشان همچنان هست و هست و هست.


اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.

میرحسین موسوی، بیانیه شماره ۹. ۱۰ تیر ۸۸

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
سبز خواهم شد می‌دانم می‌دانم.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print

ساعت دو نیمه شب شنبه است. ‌نم‌نم باران می‌بارد. پنجره را باز کرده‌ام و نشسته‌ام به گوشه‌ی سمت چپ کتابخانه‌ام نگاه می‌کنم. هوا سرد نیست. فکر کردم چند نفر همین الان پشت دیوارهای بلند اوین صدای باران را گوش می‌دهند. بی‌ هیچ جرمی یا برای کاری نکرده. بعد فکر کردم دنیا چقدر بزرگ است. همه چیز داخل شکمش جا می‌شود. از گاندی تا مادرترزا و صادق هدایت تا استیو جابز تا اوباما و تولستوی. چه بزرگ و عجیب. اگر اینقدر بی‌سر و ته نبود، مثلن اندازه‌ی کوچه‌ی شهید اندرزگو بود که ما تابستان‌ها تا هوا تاریک می‌شد فوتبال می‌زدیم توش، میشد کاریش کرد. اما الان چشمم آب نمی‌خورد.

فکر کن. به همه‌ی کوه‌ها و دره‌ها و دشت‌ها. آدم‌های عجیب و غریب. جادوگرهای گمنام و جت‌های خوابیده در آشیانه‌های فرسوده. اینطوری حقارت اینهایی که احساس مالکیت بر این سرزمین معمولی را دارند برایت بیشتر آشکار می‌شود. ایران یک سرزمین معمولی است که در صد و پنجاه سال گذشته طی چند عهد‌نامه ننگین یا غیرننگین هزاران فرسخ از خاکش را از دست داده است. فقط این مردمانش هستند که فکر می‌کنند تافته جدابافته از دیگرانند. به فرهنگ هزار ساله‌شان می‌نازند و بعد برای یک بازیگر زن رگ غیرتشان برجسته می‌شود. دلم می‌خواهد اینقدر بهشان بخندم که دل درد بگیرم.

صدای فشفشه‌ها را که ساعت نه شب در کردند شنیدم. ماها خوب صدای همه چیز را می‌شنویم. حتا انقلاب‌های دیگران را. اما بعضی‌ها صد افسوس... همه‌ی شهر ساکت بود. کلاغی هم به هوا نپرید. گرد مرگ پاشیده بودند و دیکتاتور جشن سی و سومین بیست و خون بهمن را می‌گرفت. همین الان نه خنده بر لب دارم نه افسوس بر دل. چیزی هست قوی‌تر از همه‌ی این احساس‌ها در دلم. خنده و غم هر چند هم زیاد باشند از آخر چشمه‌اش می‌خشکد. امیدی که در دلم هست و مشتی که گره کرده‌ام پر از تصمیم‌های بزرگ، به این زودی‌ها باز نمی‌شود. هوا هم که ابری باشد و خورشید نتابد، نور امید در قلب آدمیزاد کم نمی‌شود. همچنان داغت می‌کند تا پوست و استخوانت را بسوزاند. مصمم که باشی از آسمان سنگ هم ببارد، راه خودت را می‌روی. من به درد این سنگ‌ها بر زندگی و روزهای خاکستری‌مان کاری ندارم، به آن طرف این دشت سبز فکر می‌کنم.

+ ویکی‌پدیا: عهدنامه‌ی گلستان
+ ویکی‌پدیا: عهدنامه ترکمانچای
+ ویکی‌پدیا: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
آزادشان کنید.

+ ملاقات پرستو دوکوهکی با خانواده پس از ۲۴ روز
+ We will laugh one day

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print

آره خب یه حقیقته … پدران و مادران ما انقلاب کردن، اما هیچ وقت اون روزها فکر نمی‌کردن که انقلابشون ممکنه یک درصد کمی تا قسمتی خودشون رو و بعد بچه‌هاشون رو به فاک فنا بده. منظورم دقیقن فاک فناست. و نه هیچ کلمه‌ی دیگه‌ای. فقط همین فاک فنا. همین زندگی این روزهای ما. در وطن خویش غریب، در غربت دور تنها. دقیقن همین. باید در چاپ‌های بعدی دیکشنری‌ها رو‌به‌روی کلمه‌ی فاک فنا عکس ما رو چاپ کنند. بچه‌های دهه‌ی شصت و هفتاد ایرانی. خیلی خوب میشه پسر. معروف میشیم. اون وخ همه‌ی دنیا ما رو می‌شناسن. بعدش دیگه هیچ جای دنیا نمی‌گن فاک فنا. همه میگن: دهه‌ی شصتی ایرانی.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
نگویید کاری از دستمان برنمی‌آید. اطلاع‌رسانی کنید. دوستانتان را خبر کنید. شیر کنید. هم‌خوان کنید. برای جان انسان‌ها و انسانیت ارزش قایل شویم تا رشد کنیم، بالغ شویم، محترم شویم، انسان شویم و شایسته‌ی زندگی.

+ ویکی پدیا: سعید ملک‌پور
+ کمپین برای آزادی سعید ملک‌پور

+ تیتر: احمد شاملو

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml

Send   Print
از سایه‌ها نترسیم.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید:
http://www.dreamlandblog.com/atom.xml