برای همین چشمامو بستم و سقفو برداشتم و شروع کردم به بال زدن. با همین دستای لاغر مردنیام. اول چند بار ارتفاعام کم شد و داشتم سقوط میکردم اما ترس از مردن و نقش زمین شدن باعث شد سریعتر بال بزنم و کمکم اوج گرفتم. از اونجا نگاه کردن به پشتبوم خونهها و کسایی که زیر همین سقفهای لعنتی خوابیدهاند و فکر میکنند هیچ وقت نمیشه اونو برداشت و شکستش داد، حس خوبی به آدم میده. اکبرآقا که همیشه اسپند میفروشه تو کوچه ما با دوچرخهاش، میوهفروشی سر کوچه، وانت آبی قالی شویی که این روزها همه جا در حال بار زدن قالیهاست تا ببره و مثل برف تمیزشون کنه، دخترهای مدرسه که با مقنعههای سفیدشون از مدرسه برمیگشتن و پسرهایی که تو مشتشون کلی ترقه داشتن. همه رو دیدم. شما هم امتحان کنید. چشماتونو ببندین و یک موزیک دوستداشتنی بگذارین و سقفو بردارین، شروع کنین به پرواز. هر جا که دلتون خواست. هر چقدر که دلتون خواست اوج بگیرین. اونحا تنها جایی هست که مرزی نمیشناسه و کسی پاسپورت لعنتی شما رو چک نمیکنه. پرواز خوبی داشته باشین.
+ موزیک پیشنهادی برای پرواز:
با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید، George's Waltz
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.