بغلم که کرد اشکهایش ریخت. با دست راستش چند بار زد پشتم و بعد از بالا بین کتفهایم به پایین کشید. انگار داشت خودش را تسکین میداد با این کار. بوسیدمش. سرم را پایین اندختم و گفتم خدافظ. و بعد حس کردم چیزی در دلم از دره پرت شد پایین.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیسبوک