از طریق: زن روزهای ابری
که فکر کنی داری می روی از زندگی آدم ها بیرون . آرام و بی صدا . بعد ببینی داری رانده می شوی . یک جور ظریف آرامی که وقتی حوس یک گپ کوتاه بعد از ظهر را می کنی و شروع می کنی به شماره گرفتن ، هی پنج شمارهء اول را بگیری و هی خاموش کنی و هزار بار تکرار کنی تا بزنی قیدش را وقتی می دانی کسی مشتاق شنیدنت نیست دیگر . وقتی هوس حضورشان را می کنی یادت بیاید آخرین بار را و آن همه اصرار برای چند ساعت کوتاه و بزنی قیدش را وقتی می دانی کسی مشتاق دیدنت نیست دیگر .
خواستم بگویم من رفتن را بلد شده ام دیگر . رانده شدن را دوست ندارم لطفا ... + اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید. + سرزمین رویایی در فیسبوک