خب گاهی وقتها باید زندگی را تار دید. از پشت پرده اشک. گاهی وقتها باید در بغل عزیزی لرزید. گاهی وقتها هم باید بغض گلویت را مثل یک داغ سوزان سوراخ کند. بعضی وقتها زندگی اینطور میشود. گاهی خودش اینطور میشود گاهی ما اینطورش میکنیم. مهم این است که یادمان نرود در چنین روزهایی در آغوش کدام رفیق لرزیدیم و کدام دوست چشمانش را آرام بست تا اشک روی پلک پاییناش را نبینیم. خسته شدهام. میخواهم بگذرد. میخواهم رد شوم از این روزها. حالا من عشق قلبی دوستانی را همراهم دارم که با کوه نور عوضش نمیکنم. حالا فهمیدهام چطور دوستانم میلرزند و چطور از تیرنگاه من قایم میشوند تا اشکشان را نبینم. بادبانها را بالا بکشید. خودم کشتی را خواهم راند. ناخدا عمری است منتظر من بوده. وقتش رسیده. بگذارید قلبهایتان در سینه عاشقانه بتپد همین برای عبور از اقیانوس بس است. یک قلب عاشق، هزاران ملوان را کفایت میکند. آفتاب میتابد. بااااااد بانهاااااا را بالاااااااا بکشییییییییید ...
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیسبوک