Send   Print
این روزها هرچه که باشد برگی از خاطره جمعی ماست. همه دلایل آن‌ها که می‌خواهند رای بدهند و آن‌ها که نمی‌خواهند در خاطرمان خواهد ماند. من با هر دو گروه احساس نزدیکی می‌کنم. سعی می‌کنم درکشان کنم. خودم رای نخواهم داد و فکر می‌کنم گاهی در زندگی باید پای ایده‌آل‌هایت بایستی و در بازی بد و بدتر شرکت نکنی. چه اگر این‌ها اهل شمارش آرا بودند هاشمی را از بازی بیرون نمی‌کردند. این‌ها اگر اهل شمارش بودند چهار سال پیش رای‌ها را می‌شمردند و آن هزینه‌ها را به جان نمی‌خریدند. آنچه که نیاز دارند تنور داغی است و کسانی که هیزم این تنور شوند. حال گیرم که چند فریاد یاحسین میرحسین و بار دبستانی هم در کمپین روحانی شنیده شود این‌ها که در وضعیت حصر و زندانیان سیاسی تغییری ایجاد نمی‌کند. به جز روحانی دو نفر را می‌برند دور دوم و همه‌ی این فریاد‌ها از شنبه‌ی بعد سرکوب می‌شود.

طرفداران انتخابات هم چند روزی خوشحال باشند و فریادی بزنند و برای اصلاح سیستمی که چندین بار با زبان بی‌زبانی گفته جز باتوم و زور نمی‌فهمد عرق بریزند. آزادی را نمی‌شود معامله کرد. از پس گرفتن عزت نفس و انسانیت و آنچه حقوق بشر می‌خوانیمش نمی‌شود کوتاه آمد. یک بار باید ایستاد و نشان داد این سناریوی نخ‌نمای انتصابات برای ما قابل توجه نیست. که تجربه‌ی سه دهه گذشته نشان داده آن‌ها آن کسی را که می‌خواهند از صندوق‌ها بیرون می‌کشند و ما فقط از دموکراسی حبس و حصرش را به ارث می‌بریم. می‌سوزیم و می‌سازیم و باز با اینکه می‌دانیم این بازی قواعدش دیکتاتوری است با همان کورسوی امیدمان گول شرکتش را می‌خوریم و این سیکل معیوب باز تکرار می‌شود. یک روز قبل از انتصابات به میرحسین و شیخ کروبی سلام می‌فرستم پای خون‌هایی که خیابان‌هایمان را رنگ کردند می‌ایستم و برگه‌ای را به صندوق نمی‌‌اندازم که اگر روز بعدش پرسیدم رای من کجاست جوابم را با کهریزک و باتوم و اشک‌آور بدهند.

+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک