آدمبزرگها هر شب یا شب درمیان زبالههایشان را میگذارند دم در تا مامور شهرداری بیاید ببرد. آنها دوست ندارند خانهشان بو بگیرد و در تعفناش خفه شوند، اما هیچ انگیزهای برای دم در گذاشتن آشغالهای فکریشان ندارند. سرشان بو میدهد حرف که میزنند. نظرشان را که میپرسی هنوز مثل همان هفتهی پیش، مثل همان سال قبل، مثل مادرشان یا پدرشان، اجدادشان فکر میکنند. به زبالههایشان خو گرفتهاند. بویش شمیم دلنواز ذهنشان شده و آنقدر تعصب دارند به کیسهی سیاه آشغالها که اگر به زور هم ازشان بگیری و بگذاری بیرون، نصفه شب پاورچین میروند برمیدارند میآورند داخل خانه سرشان را میگذارند رویش و میخوابند.
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیسبوک