طپانچه کشیدند در بعدازظهر داغ تابستان تا سبزی دلتان را زرد کنند، تا بترسید و رام شوید. تبر زدند به ساقههای نحیف جوانتان، شما جز لبخند چیزی در دامن نداشتید. همهی دشت را باغ را سبز کردید. دوباره جوانه زدید. در شهر خندیدید و عاشق شدید دوباره. رنگی شدید، دیوارها کثیف خاکستری را رنگ به رنگ کردید و باز دوباره بلند شدید رخ کشیدید بر زندگی. قرارتان افتادن و نشستن نبود. شما برای رفتن و رفتن آمده بودید. ققنوس آسمان بلند آبی شهر بودید که از خاکستر دنیایی که برایتان همهی این سالها ساختند پرکشیدید.
گاهی پیش میآید از که خودمان خوشمان میآید و برای هم هورا میکشیم. من برایتان کلاه از سر برمیدارم و جز خنده برای دلهای دردکشیدهتان آرزویی ندارم. با هم میخندیم، زندگیمان را رنگ میزنیم، عاشق میشویم، موزیک خوب گوش میکنیم و لذتش را میبریم. همین.
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: شهر من بخند. گروه پالت
+ شهر من بخند را بخرید: Beeptunes و Amazon
+ عکس: آرش عاشورینیا
+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیسبوک