Send   Print
دلخوشی‌های دنیا کم است. بازنده این بازی خواهیم بود اگر با همین دلخوشی‌های کوچک روزمان را نسازیم. مثل یک مستی کوتاه سرت را گیج می‌کنند و می‌‌روند پی‌کارشان. حالا که سرمان گرم است بیایید لذتش را ببریم که به زودی خواهد پرید. هنوز طعم خوش اسکار فرهادی را در قلبم حس می‌کنم. دو شب پیش به زور لینک پخش مستقیم کن را پیدا کردم. کلیک کردن همان و شنیدن صدای فرهادی همان. لحظه‌هایی که فراموش نمی‌شوند زیاد نیستند. اینم یکی از آن ثانیه‌های نایاب.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: شاپرک. علی عظیمی


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print
وقتی گوش‌هایمان عادت کرده که از ایران اخبار سیاه از دهان مشتی جاهل بشنویم شاید بهترین خبر این چند وقت همین قدم‌های آهسته‌ی اصغر فرهادی و بازیگرانش روی فرش قرمز کن بود در حالیکه دلشدگان شجریان پخش می‌شد. چه لذت کوتاه، غریب و دیر‌آشنایی برای ما.

+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: دلشدگان. شجریان، علیزاده، حاتمی


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print
All my life I've accumulated memories - they've become, in a way, my most precious possessions. The night I met my husband, the first time I held my textbook in my hands. Having children, making friends, traveling the world. Everything I accumulated in life, everything I've worked so hard for - now all that is being ripped away. As you can imagine, or as you know, this is hell. But it gets worse. Who can take us seriously when we are so far from who we once were? Our strange behavior and fumbled sentences change other's perception of us and our perception of ourselves. We become ridiculous, incapable, comic. But this is not who we are, this is our disease. And like any disease it has a cause, it has a progression, and it could have a cure. My greatest wish is that my children, our children - the next generation - do not have to face what I am facing. But for the time being, I'm still alive. I know I'm alive. I have people I love dearly. I have things I want to do with my life. I rail against myself for not being able to remember things - but I still have moments in the day of pure happiness and joy. And please do not think that I am suffering. I am not suffering. I am struggling. Struggling to be part of things, to stay connected to whom I was once. So, 'live in the moment' I tell myself. It's really all I can do, live in the moment. And not beat myself up too much... and not beat myself up too much for mastering the art of losing. One thing I will try to hold onto though is the memory of speaking here today. It will go, I know it will. It may be gone by tomorrow. But it means so much to be talking here, today, like my old ambitious self who was so fascinated by communication. Thank you for this opportunity. It means the world to me. Thank you.

+ Still Alice
Richard Glatzer, Wash Westmoreland


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک

Send   Print
آفتاب روی سنگ‌فرش حیاط دراز کشیده بود و باد لای شاخه‌های ضخیم چنارها گم می‌شد. درست ساعت ۱۱:۱۱ دقیقه بود یا شاید شبیه به این. داشتم فکر می‌کردم و خاطرات رنگ پریده‌ام هیچکدام به خط نمی‌شدند. برای خودشان اینطرف آنطرف می‌دویدند. گذر زمان را مثل دویدن خون در رگ‌هایم حس می‌کردم. فکر می‌کردم به روزهای اردی‌بهشت دور. کلاس سوم آقای دانشور و جدول ضربش. لبه‌ی جوی آب راه می‌رفتم و با خودم می‌خواندم. سه پنج تا پانزده تا. آن روزها بزرگترین آرزویم حفظ کردن جدول ضرب بود.

روزهایی که انگار کوتاه بودند و جایی پشت شمشاد‌ها قایم شدند. باید بین خواب و بیداری به آفتاب روی سنگفرش‌ها خیره بشی و به روزهای دور فکر کنی. خاطره‌های قدیم را نباید فراموش کرد. نباید بگذاری سرعت زندگی تو را دوان دوان پی خرید شیر و اجاره خانه اسیر کند. باید فکر کرد و چه لذتی دارد وقتی نگاه میکنی به اعماق تاریک کودکی‌هایت. روزهایی که خیلی وقت است ازشان یاد نکردی را از آن پایین‌ها می‌کشی بیرون و زیر نور دوباره نگاهشان می‌کنی. خاکشان را میگیری و دوباره همان صدای جوی آب خیابان هفده شهریور در گوش‌هایت جاری می‌شود.

از دور حواسم به باد هست. شاخه‌ها را در تنهایی می‌رقصاند. آفتاب جایش را عوض کرده و خودش را کشیده تا کنار صندلی‌ها. صدای قطعه‌ی دیوانه با باد قاطی می‌شود. نگاهشان می‌کنم. چایم را سر می‌کشم. با خودم تکرار می‌کنم: سه پنج تا.

+ عکس: MR Bex
+ با گرامافون سرزمین رویایی گوش کنید: گروه داماهی، دیوانه


+ اگر سرزمین رویایی برایتان فیلتر است، عضو فید آن شوید.
+ سرزمین رویایی در فیس‌بوک