چند روزي بود كه... آدامس خرسي نخورده بودم! چون هيچ وقت نخوردم. متشكرم. منم لينكتون كردم. خداحافظ، همين حالا!

سلام
چه نوستالوژي خوبي بود!

يکی از دوستام آمستردام زندگی ميکنه. از اين محلهء چراغ قرمزها خيلی برام تعريف کرده. اونجوری که دلم ميخواد يه بار ببينمش

وايی چه حسهايی رو در من زنده کردی ... بی اختيار به دستام نگاه کردم که چقدر عکساشو روشون چاپ ميکردم

babune:

daghighan ta'amesh oomad too dahanam...

یادش به خیر من چقدر بو شو دوست داشتم!قبل از خوردن حتما اول بو میکردمش:)

واييييی!

سرزمین رویای عزیز من هم از آشنای با شما خوشحالم.مرسی که به مطلب من لینک دادین.

جالبه! من ديروز يکی درسته خوردم:))

عجيبه! از بين اين چيز ميز های بچگی اساسا هيچ وقت اين آدامس خرسی واسه من نوستالژيک ناک نبوده...

دیده ميشه عکس.
...هـــــــــــــــــــــورا...

ممنون سرزمین رویایی عزیز! نوستالژی زرد و قرمزمون درست شد :)

سرزمین رویایی:

با عرض معذرت
دوباره فایل رو تو هاست خودم گذاشتم. امیدوارم دیگه مشکلی نباشه و دیده بشه !

درود بر تو
عکس باز نمیشه
این چند هفته که نبودم دلم خیلی هوای نت آمدن داشت و برای همتون تنگ شده بود.
ولی خرما بر نخیل و دست من کوتاه بود...
فدای تو و بدرود.

تصوير باز نميشه

متاسفانه اين تصوير بالا هيچ رقمه برام باز نشد. ولی با همين تيتر که گذاشتی چه خاطراتی رو برام زنده کردی! دستهای از مچ تا آرنج آبی و بنفش و قرمز! گاهی هم روی زبون مارک ميزديمش :) با اون طعم خاص و تقريباٌ بيمزه و لايه پودری روی آدامس. چه اصراری هم داشتيم که گاهی دو تا آدامس رو با هم بجويم...




Blog Design Studios