هراس دارم از تمام شدن روز !
اولين باره كه كامنت ميگذارم ولي هميشه ميخوانم
جالب بود. يعني شما متولد 59 يا 60 هستيد؟ هميشه فكر ميكردم مرد پشت اين وبلاگ خيلي مسن تر از اينها باشه. يعني حرف هاتون پخته تر از آدم هاي هم نسل اتون هست
اون ۵ سال اولش که خيلی به ياد آورنده بود. جاده هايی که رو قالی توش حرکت ميکرديم .
البته ما پسر بوديم بعضی جاها خشونتمونو تو تصادفايی که خودمون درست ميکرديم نشون ميداديم :
رو همون جاده های قالی
يه ماشين با دست چپ يکی با راست . ميان سمت هم . يکی از جاده خارج ميشه . بوووووومممم
خوب بود
:)
one great story, well written, simple and effective
اين عكس خيلي باحاله آدم يه طوريش مي شه:)
در ضمن متنت هم قشنگ بود آدم رو مي بره به بچه گي هاي خودش.
علی عزیز:
ممنونم.
شاهرخ گل:
مرسی
بینام عزیز:
لطف داری