آتش عزيز:
البته نظر تو هم محترمه. اين هم يک روشه.
من دنيا را از چشم خودم میبينم و مینويسم. تو هم اونطور که میپسندی ببين و بنويس. شايد چيزی هنوز از حيض بودن مردهای ايرانی نشنيدی. اگر رفتی دوبی بدون تنها مردهای ايرانی هستند که دنبال پاچههای زنهای بدون حجاب چشماشون در میياد. بقيه نگاه نمیکنند.
اين بدست آوردن مهر زنها نيست. چون احتياجی به اين کار ندارم !
موفق باشی
سه چهار خط اول نوشته ات رو که خوندم دیگه نخوندم. چرند می گی ها. خوب همه جای دنیا پسرها با چشم هاشون دخترها رو حریصانه دنبال می کنند. خوب حق دارن دیگه. جوون هستن و جویای نام. تازه این چه ربطی به تجاوز داره. در ضمن تو هم برای این که مهر زن ها رو به دست بیاری نیاید این قدر فمینیست باشی. سرتو بی خودی توی خیابون پایین ننداز دخترها بهت می خندن. سر آخر دخترها هم دنبال کسی هستن که چشم هاش دنبال شون باشه.
اچ ام ان عزيز:
جامعهی منحط؟ قبول دارم نسبيت را شديد. اما فکر کنم جامعهای که نهادهاش سرجايشان نباشند. همه چيز در هم باشد. کسی جرات کند به کسی که نمیخواهد با زور پيشنهاد صکص دهد. وقتی نه جای اين بحث است نه زمانش اين جامعه به نظر من نرمال نمیآيد.
وقتی محدوديتها جوانهای يک سرزمين را آنقدر مچاله کند که با ظواهر غريب بخواهند جلب توجه کنند يا دنبال هر چيزی در هر جايی باشند نه جای اصلیاش اين جامعه و مردمش نرمال نيستند. يعنی حداقل يک مشکل جامعهشناختی دارند.
کامن جان:
اصلن بحث خواهر ومادر نيست اينجا. اين هم يک ديدگاه سنتی قديمی است. خواهر و مادر هر کس هم اگر صکص بخواهند میتوانند به حقشان برسند. بحث غيرت نيست.
بحث اين است هر چيزی جايی دارد. صکص جايی دارد. اينکه توی خيابان از کسانی که نمیخواهند صکص داشته باشند گدايی کنی و مزاحمشان شوی به گمانم اوج پستی است.
کي ميدونه تعريف يک چامعه منحط چيه ؟ و اصولا"انحطاط يک جامعه چطوري اتفاق ميافته و در نهايت به چي ختم ميشه ؟
همين آقايانی که در اين خيابان برای کسی بوق می زنند آیا نمی دانند برای خواهر و مادرشان در کوی ديگر يکی مثل خودشان دارد قيمت تعیين می کند؟ می دانند خوب هم می دانند! شهر مان از آقايان روسپي لبريز شده! پدران و مادران! شما بيش از حکومت مقصريد! شما فرزندانتان را بتمامی در میان این جامعه نامتوازن و نا همسان رها کردید، گفتید هر چه بادا باد! از سر خو باز کردید مسیولیت تان را در قبال ایشان به باد سپردید و سرنوشت نا محتوم!
نازنين جان:
من وقتی حس کنم بايد موضوعی را تعريف کنم تعريف میکنم. اينجا دفتر خاطرات شخصی من است و لازم نيست برای چرايی هر نوشته به همه توضيح بدم.
اگر احساسی بود يا خبری يا هرچه، دریم لند همین است دیگر. :)
خانه از پای بست ويرانست و ما فقط کنجی نشسته ايم به تماشا ...
راستی! من لحنم رو تند فرض نکنیا! یکم مهربون نیستم، ولی دعوام ندارم!
واقعاً فکر می کنی کسی هست که ندونه؟ یا نبینه؟ کسی که گذارش به این وبلاگ میفته، یه دسترسی بیسیک هم به اخبار و حوادث روز ، که توی روزنامه ها چاپ نمی شن ،داره.
اما اگر نمی خواستی " ببینین ما چه کشور مریضی داریم" ، رو بگی .
اگه واقعاً هدفت خبری بوده، متن خبری با این همه اخساسات تاقض داره.
بيماری که دوايش کشف نشده!!
نازنين جان:
هدفم؟ ... هدفم اين بود که آنچه در اين شهر میگذرد را برای کسانی که نمیدانند يا نمیبينند تعريف کنم.
نازخاتون جان:
من آن ويدئو را نديدم. اگر لينکش را بهم بدی ممنون میشم
دقیقاً هرفتون از نوشتن این پست چی بود؟
مانیخان جان ممنون بابت توضيحت. من هم همين الآن با گشتن تو گوگل فهميدم. به هرحال تا به امروز حتا تو فيلمهای مملو از خشونت هم چنين صحنههايی و چنين خشونت و بربريت عريانی رو نديده بودم. فاجعه است!
Bitter, but it is the truth, the mountain of the values has become a mass of ash . . . sigh
ایران و ایرانی به قدرت و قوانین زن یا یا مردی همانند کوروش، دل سوزِ برای مام میهن نیاز دارد.
چون خانه از پای بست ویران شده است.
اول اینکه اگر میدانستم که این بلا سر ایران ما خواهد امد غلط میکردم که در انقلاب شرکت کنم وقتی شما این چیزها را مینویسید برای من که 28سال دور از ایرانم جز افسوس چیز دیگری به همراه ندارد و دلم برای همه تان میلرزد
در ضمن من هم مثل ناز خاتون فکر میکردم این جانورها ایرانی هسنتد ولی این دختر در کردستان عراق بدرست برادر پسر عمو عمو و پدر و چند نفر دیگر از فامیلها کشته شد و در تمام رسانه های جهان فیلم را نشان دادند و چند نفر از انان تا لحال دستگیر شده اند فقط میخواهم از این حیوانات بپرسم اگر یک دختر مثل همین بی نوائی که کشنید اگر به شما پیشنهاد همخوابگی میداد دست رد به سینه اش میزدید پفیوزها
از ذهن پريشانم ميگذشت تا از دود و دم تهران و ترافيک اش و ماندن عمر آدمی در پشت چراغ قرمزهای طولانی اش و گرفتاريهايش و و و و اش بنويسم ! اينجا مطلبت را خواندم و کمی آرامش پيدا کردم و البت يک کمی!
برقرار باشی
عزيز دل من که خرابم اين روزها. اين ويديوی کتک زدن دختر فراری خاتون آباد و کشتنش رو ديدی؟ دوستی می گفت مال يک کشور عربی ست ولی تيپها عربی نبود. من سکوت کردم به حرمت خونی که زير لگدهای بربريت مردانه چشمانم را سرخ کرده...
چی میشه گفت؟ چیزی غیر از افسوس از این همه خرابی و بیماری.
رویایی جان دلم به حال ایران میسوزه که اینطور داره تباه میشه. حیف این خاک که قدرش رو نمی فهمند.
به این که نمی گن مریض بودن. اتفاقا عین سالم بودنه که در عین محدودیت ها به پاچه ی زن ها خیره بشی. مریض کسی یه که جوون باشه و سر و گوشش نجنبه. من خودم یه پسر ایرانی هستم. اون وقت ها هم که محدودیت بود به ناچار به جنس مذکر می پریدیم. به هیچ وجه شرمنده نیستم. طبیعتم حکم می کرد که حیض باشم.