پس كامنت من چي شد ؟ به سيبيلت برخورد حذفش كردي؟ چيه ؟ خوشت نيومد يكي واقعيت رو درموردت گفت؟ بدت اومد يكي رك بت گفت كه احمقي؟ بچه جون برو خداتو شكر كن كه بت گفتم احمق ... مثل اين علافا خوبه بيام تحسين تمجيدت كنم ؟ كه چي ؟ خب احمقي ديگه . اما مشكلي نيست ... تو كي باشي كه سانسور شدن حرفم تو وبلاگش اهميتي واسم داشته باشه...
خوش باش با اون كله پر از بادت !
شديداً با "شهين" موافقم!!!
نه .احمقانه نيست.ربطي هم به جامعه سنتي ما نداره.در تمام دنيا اين مشكل مالكيت تن بر تن وجود داره.گيرم اينجا شكلش فرق ميكنه و به نظر حادتر مياد.
سالهاست كه در پي كسي هستم تا اين مطلب ساده رو بفهمه كه من هم حق زندگي دارم.كه منهم ميفهمم و شعور دارم.كه منهم حق لذت بردن از هستي و روح و جسمم رو دارم.و تازگيها فكر كنم پيدايش كردم!!!كسي كه بي دريغ دوست ميداره و بي منت درك ميكنه!!!
خیلی رویائیه. خیالیه. اما نه اون قدر که احمقانه باشه
من از همون اول که تو هنوز روت نمی شد داستانهای سکسی تو بگی ميدونستم و يک بار هم بهت گفتم که تو عقده سکس داره نبودت ميکنه.
اينکه همزمان با چند نفر سکس داری و هيچوقتی سيری نداری، اينکه بارها ابراز کردی که دلت ميخواد با کسی باشی که الان ازدواج کرده، اينکه مثل شکرچی آخره کار از شريکه جنسيت عکس ميگری و ميايی اينجا شرح ميدی، اينکه همش داری تلاش ميکنی که بگی خيلی کارت درسته و خيلی انسانی، همه و همه نشون ميده که يک عقده خيلی بزرگ داری.
نميدونم چی هست، شايد همون عشق شکست خورد باشه که حالا سعی ميکنی خودتو با سکس راضی کنی. اين از رفتارت کاملاً مشخصه که ميخواهی همه زنها بردت باشن و به يکی و دهتا هم رازی نيستی.بجای اينکه سی کنی خودتو توجيح کنی، سعی کن بری پيش يک روان پزشک. مطمئن هستم ميتونه کمکت کنه. بدونه اينکه سعی کنی فرن جوابه اينو بدی شهيد بهتره يکم به ريشهيه کارهات فکر کنی.
سعی کردی......سعی کردی؟
نفس لذت هر چقدر هم بهش رنگ انسانی بدیم، یک نفس تکرار طلبه. نمیخوام بگم مالکیت، آره، هیچ کس مال هیچکس نیست، اما یه لحظه هست که اونو میخوای و خواستن معمولن زمان نمیشناسه و تلاش ما رو هم درک نمیکنه، توی همون لحظه ممکنه نداشته باشیش، اینجاست که باید تلاش کنی به خودت بگی، اون مال من نیست، میتونه نباشه الان تو این لحظه. اما
it's a dream, what if she/he could be there
اما سعی تو دوست دارم.
دوست عزيز :
-شما هرگز جائي اشاره اي به سكس گروهي نكرديد. اگر دوباره جملاتم را بخوانيد متوجه مي شويد كه من در قسمت اول كامنتم ،نگاهتان به عشق را يك پديده اجتماعي دانستم. پديده ي كه نسل شما به دنبال رهيافت جديدتري از عشق است.برخي از آنها هم در سكس گروهي. بعبارتي در قسمت اول كامنتم قضيه را كلان ديدم و شما را هم بخشي از اين پديده
-در مورد اينكه شما مي توانيد سكس هاتان را شاعرانه توصيف كنيد، هيچ شكي نيست و اينكه اين حق شماست، باز هم موافقم. حق شما محفوظ! اما حق من خواننده وبلاگ را در ارائه نظر و ديدگاه
هم در نظر بگيريد. وبلاگ يعني همين. اتفاقا اكثر ما ايراني ها در فضاي وبلاگ براي همين جمع شده ايم تا در باب موضوعاتي كه جاي
ديگري فضاي گفتگو و تبادل نظر برايمان فراهم نيست، گفتگو كنيم
بالاخره هر کس راه زندگيشو انتخاب می کنه و چه بهتر که انتخاب کنه نه واسش انتخاب کنن . موافق بودنم با تو بيشتر از سر عدم تعهد داشتنه شايد تا نگاهی اونقدر آزاد به روابط مثل تو . همين عدم تعهد هم باعث شده که تقريباْ روال زندگيم نامانوس بشه واسه بقيه . بعد مشکل ساز اين جور زندگی کردن عکس العمل هايی که خواهی نخواهی بايد به مخالفانت نشون بدی . در بهترين حالت اگه خود شخص در بعد محدود روابطش رو کنترل کنه و باهاش کنار بياد .. بعد نامحدودش ( سر و کله زدن با اطرافيانت ) چيزی نيست که راحت بتونه ازش بگذره .
سرزمين رويايي جان شايد حرفم زياد منطقي نباشه، اما دو تا خروس رو ديدي تو يه خونه جه بلايي سر هم مي ارند؟ ما ها هم زياد اداي ادمها رو در مي اريم، اولش حيوان بوديم، غريزه داريم، نمي شه با طبيعت و غريزه چيزي جنگيد.
بوی بارون قهوه و سيگار:
من حق دارم سک.سهايم رو هم شاعرانه تصوير کنم. يعنی میتونم و خوب بلدم اين کار رو. سک.س با دوستم رو و يا يک روسپی. اين حق منه. شما میتونيد بخونيد يا نخونيد. تاسفی هم نداره به نظرم.
به یاد ندارم جایی گفته باشم سک.س گروهی رهیافتی از عشق است. من حتا به دوستانم هم گفتم که عاشق دوستم نیستم. عشق رو زیاد دوست ندارم. دوستیها برایم بیشتر ماندهاند تا آن فردی که یکبار برای همهی عمرم مرا عاشق کرد و کلی اذیتم کرد. دوباره تاکید میکنم ارتباطی که اینجا نوشتم از سر عشق نبوده و نیست. اما این حق را دارم که سک.سی ترین رابطههایم را شاعرانه و یا هر طوری که بخواهم توضیف کنم.
يک آرش عزيز:
منظور من فقط در اين رابطه سک.س نيست . هر نوع لذتی. حتا راه رفتن در خيابان.
انار جان:
آره سک.س میتونه اولويت آخر باشه. من گفتم میتونه اين رابطه فقط برای قدم زدن باشه. يا ورزش. آبا بعد از ازدواج در زندگی روتين امکان پذيره؟ دو نفر بعد از ازدواج قاعدتن نمیتونن دوست هم باشن به نظر من چون در دوستی تعهدی وجود نداره و هيچ امضايی اونا رو پايبند نمیکنه اما در ازدواج خيال هر رو راحته که اگر بنای ناسازگاری داشه باشه پای طرف مقابل با کلی مدرک و قانون به زمين بسته شده. مگر اينکه حاضر باشه هزينهاش رو بده.
پرند آزاد:
من عاشق نبودم و نيستم. نوشتن عاشقانه دليلی بر عاشق بودن من نيست. چند بار هم گفتهای که با اين عاشقانهها فکر نکنيد من عاشقم. من دوستی را به عشق ترجيح میدهم. اما خب اين در افراد مختلف فرق داره.
و اين موضوعی که گفتی همون چيزی بود که من به دنبالش بودم يعنی مردها نمیخوان از زنها بشنون که نفر ديگری هم در زندگی طرف مقابل هست و زنها هم همينطور. راهی که من دارم میرم اينه که اينو نقض کنم. بگم آره کسی هست. حالا چه برای سک.س چه برای قدم زدن. از دروغ و دورویی متنفرم.
يک دختر: من که گفتم برای کسانی که چنين خواستهای ندارند اين نوشته موضوعيتی نداره !
سان عزيز:
عرف رو مساوی با انسانيت دونستی؟ مخالفم. عرف هيچ ربطی به انسانيت نداره. عرف تشکيل شده از يک سری روابط و قوانين نانوشته که در يک جامعه مورد پذيرش عموم قرار داره.
در خوزستان و مناطق جنوبی کشتن دختری که باکره نيست عرفه. پس حتمن انسانی هم هست؟
نوشين جان:
ممنون از نوشتهات. انسان موجودی خودخواه است. وضعيت الان جهان هم اينو نشون میده. در شرايط زلزله هر کسی به فکر نجات جان خودشه نه همسايهها و ... پس الان هم در دنيا خودخواهی انسان ها وحود داره. تو دوست داری بعترين لباس رو یپوشی و بهترين رشته رو تحصيل کنی. و حتا شايد بهتر از دوستات در زندگی موفق باشی. اين ريشهاش در خودخواهی انسانه که از ناخودآگاهت سرچشمه میگيره. حالا من فکر نمیکنم سک.س کردن مثل اعتياد باشه که تو مثال زدی که بخوای کسی رو موعظه کنی و نجاتش بدی از منجلابش. زيادهروی رو نمیگم و بیبندباری رو هم نمیگم. سک.س نرمال منظورم هست. يا حتا ورزش کردن اونطور که انار گفت با يک دوست صميمی که میتونه برای ورزش بهت لذت خاصی بده. بحث من صرفن برای سک.س نبود. می تونه هر لذتی باشه که انسانها به اون به آرامش و اوج میرسن.
كل ماجرا احمقانه نيست سرزمين رويائي جان! نوع توصيف شاعرانه ات از آن احمقانه است و جاي تاسف. تاسفي كه متوجه تو نيست، بلكه متوجه جريانيه كه به دلايل اجتماعي نسل شما در آن قرار گرفته ايد. وقتي از منظر اجتماعي و خاستگاه هاش نگاه كنيم، قضيه جور ديگه ميشه.
زياد ديدم و شنيدم جوانهائي از نسل شما كه حتي سكس گروهي را به عنوان رهيافت جديد از عشق تجربه مي كردند. كارش نميشه كرد. بايد منتظر گذار از اين مرحله باشيم تا تو و بقيه همراهانت به اين باوربرسيد كه اينها عشق نيست.
ميداني چه ناراحت كننده است؟ اينكه اينها را در زررق كلمات زيباي عاشقانه و شاعرانه مي پيچي. ممكنه من را هم جزو احمق هايي قلمداد كني كه درگير قواعد عادي زندگي هستند. نمي دانم از نظر تو قواعد عادي چه تعريفي داره. اما براي روشن موضعمان بذار بگم كه من با مرداني خوابيده ام، گاهي فقط براي رفع نياز سكس، گاهي هم نياز و هم پيدا كردن آرامشي كه با آن فرد داشتم. و در موردي چون عاشق بودم. هر بار مرز، نوع و تعريف سكس براي خودم و همينطور طرف مقابلم مشخص بوده.
دوست عزيز! وقتي از سر عشق با كسي سكس داشتي. هر دو طرف ناخوداگاه ميل به انحصار و مالكت خواهند داشت. كما اينكه در عشق واقعي وعميق هر دو طرف تمام نيازهاي روحي و جسمي و عاطفي هم را به حدي پاسخ ميدن كه كه اصلا ذهن شان سمت فرد ديگري نميره.
پس لطفا چنين تجربياتي را شاعرانه توصيف نكن. اينها صرفا و فقط سكس است با يك دوست. همين. نه بيشتر!
منم موافقم که احمقانه نیست, شاید هم بشه با منطقی ثابتش کرد ولی عاشقانه ای که اون اول گفتی نیست! خودت رو گول نزن تو عاشق اون نبودی
کاملا با نظرتون موافقم
صد در صد تو يک انسانی مبتلا به خطرناکترين بيماريهای روانی که حتی شنيدن اسمشان هم مو تن آدم را سيخ ميکند هستی
حتما خودت رو به يه روانشناس نشون بده !!!
اين خانمی که ميفرماييد از قرار معلوم خيلی جيگر هستن، چون معمولاً جيگرها اين روش زندگی رو انتخاب ميکنن.
تعريف دقيقی هم واسه جيگر نميتونم بدم متأسفانه.
اين حرفا همه ok، اينايی که اين دوستان گفتن هم.
اما دارين جوانانه فکر ميکنيد.
تر و تازه و خوش هيکل و خواستنی و پر انرژی...
همه ی زندگی اينجايی که الان روش هستيم، اين نقطه هه، اين اوج جوونی،
نيست!
سرزمين رويای عزيز:
تاکيد ميکنم که به عقيده ات احترام می گذارم و قصد عوض کردنت را هم ندارم اما کاش جواب سوالم را بدهی که چرا ما فقط به خودمون و لذت های آنی خودمون فکر مي کنيم نه به دنيايی که ساختار و چگونگی اش از ارزش های موجود در خانواده (يعنی واحد های سازنده جامعه) شکل می گيره.
اين حرفهای تو با دلسوزيهایت برای بجه های خيابانی و حقوق بشر و خيلی بدبختی های ديگه که *بخش مهمی از آن* از آشفتگی ها و بی مسئوليتی ها و عدم تربیت و استبداد در خانواده نشات ميگيره تناقض داره. در دنیای امروز ما زمانی راحت تر و خوشبخت تر هستیم که جامعه بزرگ تر ما راحت و خوشبخت باشد و نفع افراد در نفع جمع تامین می شود . مثل دانه های زنجیر به هم متصلیم که زخم یکی دیگران را نیز از هم می گسلد.
تو فکر می کنی اگر در خانواده ای بزرگ شده بودی که پدر ومادرت اینچنین بودند آیا باز هم چنین بودی که هستی ( به عقیده من چنین خالص و ناب و با صداقت ) ارزش های اخلاقی برای کمال و ترقی ما و آسایش جامعه ما لازم است. بسیاری از مشکلات ما ناشی از نهادینه نبودن همین ارزش هاست.
گذشته از اين چطور میتوان به این نتیجه رسید که اگر خود ما و یادوست ما از هر چي لذت برد همان هم برايش بهتر است. اگر دوستت به دنبال مصرف کراک و شیشه باشد و در دست عده ای که او را همچون وسيله ای بی ارزش به کار می برند و سوءاستفاده می کنند گرفتار شود و... صرفا همين که او لذت ببرد و به تو هم لذتی بدهد کافی است؟ يا سعی ميکنی کمکش کنی و حقیقت را با بینش و بصیرت به او معرفی کنی. آیا دوست داشتن به معنی مطابق امیال دیگران عمل کردن است یا خیر و کمال آنها را خواستن؟
ممنون که اجازه می دهی بحث کنيم.
انسانها ادعا ميکنند که مترقی شدند در صورتی که از کوچکترين کار که فکر کردن آن هم با کله خودشان هست عاجزند !
مهم وابستگی روح انسانهاست نه جسمشان ...
منم فکرم به اين چيزا مشغوله اين روزها، اما نظری نميتونم بدم، هرکی مختار فکر و روح خودشه. شايد من نوعی نتونم چنين رابطه ای رو بپذيرم، احتمالاً دلم ميخواد طرف "مال من"باشه! و اين رو به دلايل خودم در مغايرت با "open minded" بودن، نميدونم.
دلارام باشيد.
مسئله سر اين تلاشي نيست كه بايد مرد يا زن ا يراني داشته باشه تا يك سري عادت هاي غلط رو توي خودش از بين ببره
ميدوني.الان كه فكر ميكنم ميبينم كه 90%و شايد بيشتر عادتهاي ما ناشي از عرف جامع هست. و اين عرف هست كه به ما اين خط رو ميده كه چيزي داشته باشيم به نام غيرت. چيزي رو داشته باشيم به عنوان خانواده دوستي و پايبندي و عهدو از اين چيزها!
و اگه اين عرف رو برداري چيزي از انسانيتي كه ما ميگيم باقي نميمونه
شايد من يا تو اين فكر رو داشته باشيم ولي همون طوري كه گفتم اكثيرت جامع اين رو نميپذيرن!
اينكه ما به روحمون وفادار باشيم و به روح ديگري! ولي جسممون رو بتونيم در اختيار خيلي ها قرار بديم!
این یه طرز فکره که نه ردش میکنم نه قبولش. یه شیوه است برای زندگی خودت.مهم اینه که توش صداقت هست. یعنی کاری مخفیانه انجام نمیشه. اما به هر حال یه وقتایی یه چیزی با یگانگیش تعریف میشه. عشق هم تو خودش یه جور یگانگی داره.واسه همین با دوستی فرق میکنه. مساله جسم نیست.مساله اون یگانگی ای هست که دوست داری تو همراهی جسم و روح مال خودت باشه.
من همیشه خودم رو در ارتباطاتم آزاد گذاشتم (با خیلی از دوستانم ارتباط جنسی نداشتم و با خیلی ها هم داشتم ) از اواخر سال 80 هم یه دوست پسر خیلی خوب هم دارم . فقط می خوام اینو بگم داشتن ارتباط با آدمهای مختلف اینو به من ثابت کردم دوست پسر خودم که واقعا دوستش دارم و اون هم همینطوره از همه بهتره مخصوصا سکس با اون سراسر لذت است که بقیه این حس رو در من ایجاد نمی کردند برا همینه که آلان دیگه اصلا تمایلی برای داشتن ارتباط با کسی غیر از اون رو ندارم.چون بعد از یک مدت ما به روحیات هم آشنا شدیم و چیزهایی رو که باعث لذت طرف مقابل میشه رو فهمیدیم در حالی که با دوستان دیگه اینطوری نیست .
خيلی روی نوشتت فکر کردم،به نظر من خیلی پوچ و مسخره مي آيد ، بيشتر يک ژست روشنفکرانه است تا يک بينش منطقی و بالغانه،توجيهی است برای خيانت و قبول نکردن مسئوليت يک رابطه،
رابطه بين دو انسان با موجودات ديگر فرق می کنن آدمها عقل وشعور دارند و همچين طرزفکری ناقض هر گونه شعوری است ، ممکنه رابطه ای تا ابد طول نکشه ولی اين دليل نمی شه که ارزشی براش قايل نشيم و مثل يک وسيله مصرفی باهاش رفتار کنيم.(نظرم درباره نوشتت بود نه درباره خودت سوتفهام نشه)
اشاعه روسپیگری است.
نه تنها احمقانه است بلکه رذیلانه هم هست و بوی لجن میدهد.
دوستی دارم که میگه، "عشق" عین خودخواهیه، وقتی عاشق کسی باشی، دوست داری همه چیزش فقط و فقط مال تو باشه، حتی به هیچ کسی و به هیچ چیزی فکر نکنه فقط به تو. هم افکارش مال تو باشه و هم بدنش!، و می گفت این "عین خودخواهیه"!، حالا این طرز فکر اون بود. فقط خواستم همین را بگم.
:)
حتی زمانیکه در آمريکا که مهد آزادی است بودم هم ديدم میان بیشتر مردم تعهد و وفای بين دو نفر که با هم می خوابند و دوستند کاملا تعریف شده است. به نظر من تنبلی يا زياده خواهی ترس از متعهد بودن می آورد و هزار و یک توجیه روشن فکرانه ....عزیز شاید هنوز دوستش نداری.
نه ! احمقانه نیست اما عاشقانه هم نیست !
شما وقتی که عاشق باشی نمی تونی برای عشقت شریکی به جز خودت و معشوقت داشته باشی... این خاصیت عشقه و جز این نیست...
مشکل ماها اینه که هر لذت و هر آمیختگی احساسی و عاطفی و جسمی رو عشق قلمداد می کنیم !
میدونی دوست من ! من به روابط اینچنینی علاقه ای ندارم چون همیشه به این فکر می کنم که ممکنه بعد از عادت کردن به چنین روابطی دیگه چیزی به نام دوست داشتن جنس مخالف رو نتونم درک کنم... دیگه نتونم عاشق کسی باشم... و دیگه به اطرافیانم به چشم اجناسی دوست داشتنی برای چند وقتی لذت بخشیدن به خودم نگاه کنم.... نمی دونم شاید منم یه آدم سنتی و کله خشک باشم در این جور موارد !... ( لبخند )
و یه مسئله دیگه که بد نیست بگم... من توی ایران بین دوستان پسرم ( دوستان ساده که باهاشون رابطه جنسی ندارم ! ) نمی تونم زیاد راستگو باشم .... می دونی چرا ؟ چون حتی به عنوان یک دوست ساده هیچ کدوم حاضر نیستند که از من بپذیرند که مثلاً من با فرد دیگه ایهم میرم مسافرت.. میرم ورزش.. میرم رستوران و غیره !... اونم افرادی به شدت تحصیلکرده و کتاب خون و خارج رفته !... می بینی ؟!... اما در عین حال خودشون زیرآبی رفتن در روابط حتی عاشقانه رو برای خودشون امری بدیهی و منطبق بر خصوصیات زیستی جنس مرد می دونن !..
به همین دلیله که تا به حال نخواستم تا به حال ازدواج کنم چون حس می کنم برای ازدواج و چنین تعهد بزرگی که من اون رو به هیچ وجه یک معاکله نمی دونم به یک عشق بزرگ و همه جانبه نیاز هست.. نه نیاز جنسی دو تن که اگر اینگونه فرض بشه به اشتراک گذاشتنش با دیگران چندان غیر منطقی نیست...
چه خوب میشد اگر همه ما می تونستیم مرز مابین روابط ظریف دو جنس زن و مرد رو بهتر بشناسیم و با هم قاطیشون نکینم اگر قادر به درک و تجربه همه موارد نیستیم !
نظرات اونقدر زياد و مختلف بود که نتونستم همه رو بخونم . يه روز با خودم فکر می کردم چطور می شه با چند نفر دوست بود . بعد با خودم می گفتم چطور می شه سکس داشت و بعد گذشت و رفت . حالا به خودم می گم چرا بايد از دوستی و آرامشی که می تونه داشته باشه دوری کنم ؟
به نظر من برای اثبات اينکه "کسی مال کسی نيست" نيازی به اين نيست که "مال همه بشود" ...فقط می تواند مال هیچ کس نشود..
I loved it. It was beautiful!
احمقانه نیست دیوانگیست!
Jumper گفته: فقط، فهماندن این موضوع به کسی که درگیر قوانین سنتی هست، یکم سخته. همون طوری که گفتی.
منم میگم در خود آمریکا هم چنین افرادی کم پیدا میشن . اگه فیلم های هالیوودی رو ببینید به این نتیجه می رسید
البته به عقیده سرزمین رویایی هم احترام می گذارم ... ببخشید که گفتم دیوانگیست!!
چون اگه برای من چنین موقعیتی پیش بیاد اصلا خوشحال نمی شم اگرچه شاید ناراحتم نشدم!
سرزمين رويايی جان، اين داستان مهريه و جهيزيه که کاملا جوک است و بدبختانه در فرهنگ ما هنوز نمرده و ظاهرا تا همه را به مرگ و بدبختی نکشاند نخواهد مرد و همهاش زير سر اين قانون غير انسانی مملکتمان است. چنانچه اگر زن و مرد حقوق مساوی میداشتند (من جمله حق مساوی در طلاق و حضانت فرزند و اشتغال و غيره) چه بسا اين رسم مزخرف مهريه تا بحال ورافتاده بود...
من ميخوام مساله رو از يه ديد ديگه برات مطرح کنم. هيچ وقت فکر کردی که آدمي مثل تو با اين طرز تفکر ممکنه از تعهد ميترسه؟ يعنی نه به خاطر روشنفکريش بلکه به خاطر ترسه که نميتونه فقط با يه آدم باشه؟
اينو نميگم که تو رو زير سئوال ببرم. تجربه خودمه. من اگر ازدواج نکرده ام يکی از دلايل مهمش اينه که نميدونم زندگيم قراره چی بشه و به شدت ازدواج برام ترسناکه. در صورتيکه ميدونم ميتونه خيلی چيز خوبی باشه اگر آدم شريک خوب داشته باشه.
نکته ديگه اينکه تنها راه خوشحال کردن دوستان خوابيدن باهاشون نيست. بحث اولويت بندی شخصيه. من مثلا سکس انقدر جای مهمی توی زندگيم نداره. اما مثلا دويدن داره. حالا ممکنه به نظر تو احمقانه بياد که من ماهی پنج تا مقاله تغذيه ميخونم و مجله دويدن ميخونم و وبلاگ رژيم نگه ميدارم و دهها مايل ميدوم. بحث اينه که رضايت شخصی از چه چيزی به دست مياد. با چه کاری بيشتر از خودمون راضی هستيم. هرکاری برای ما چه مفهومی داره.
نکته سوم: ببین من احساس میکنم زن معمولی رو نمیتونی ببینی. نمیگم نیست چون مطمئنم هست. فکر میکنم تو نمیتونی ببینیشون. زنی که پارتنر سکس نسبتا خوبی باشه و در عین حال براش پارتنر بودن مثل اینایی که این پست پائینی میگه انحصاری کردن تو نباشه. به نظر من و خیلی آدمهایی که میشناسم این طرز تفکر صفر و یک احمقانه است. من خیلی آدمها رو میشناسم که در کنار هم به توافق میرسند و زندگیشون رو هم دارند و در عین حال کسی هست که میتونند بهش تکیه کنند و میتونند براش تکیه گاه باشند. این معنیش وابسته بودن نیست. بیشتر *همبسته* بودنه. خیلی فرق بین این دوتا.
آخرين نکته: چرا فکر ميکنی آدم نميتونه با کسی که باهاش ازدواج کرده دوست باشه؟
من نميدونم تعريف رابطه باز چيه. برای من رابطه باز رابطه ايه که افراد توافق کرده اند که اشکالی نداره بيش از يک شريک جنسی داشته باشند. کاندوم رو هم برای بچه دار نشدن نگفتم. خانوم رابطه ميتونه قرص بخوره که پيشگيريش از کاندوم بيشتره. برای خودت گفتم و اون که مريضي از هم نگيريد. برای اينکه يه همچين توافقی هرچقدر بخواهيم روبان و ساتن سفيد دورش بپيچيم باز هم بايد يادمون باشه که با بيش از يک آدمه و نميدونی اون با کی و کجا خوابيده و ريسکش زياده.
به نظرت، این مسئله ای که اینجا مطرح شده حالت افراط هم داره...؟
یعنی اینکه اگر قائده ای براش تعریف کنیم و حد و حدودی رو براش قائل بشیم، اون محدوده تا چه اندازه (از نظر تکرار دفعات در زمانی خاص) میتونه وسیع باشه...؟
چند بار...؟
چند وقت یک بار...؟
میدونی که این وسط همه یک جور فکر نمی کنن و این هم یکی از خواص بشر هست و هستند کسانی که ظرفیت انجام یک عملی رو به طور معمول ندارن...!
بر حسب تقدیر، شخصی رو میشناسم از همین دسته افراط طلب ها (البته به نظر من) که انجام این کار، با هرکسی، براش (در کنار اون نیاز و حسی که داره) یک نوع تفریح هفتگی شده...!
خوب حالا میشه این دو نوع رابطه رو با هم مقایسه کرد...؟
خواب بزرگ نازنين:
نه کلنجاری در کار نيست. من از ديروز دچار يک سرخوشی غيرقابل وصفام. سرخوشی که بعد از تلاشی تاکيدی برايم ايجاد شد. من اين نمونه از زندگی رويايی خودم را دارم برايتان تعريف میکنم. و گفتم خيلی هم قبول نمیکند و احمقانه میخوانند.
اين عشق آزاد سک.س آزاد نيست. اين هیپی گری نيست. امريکای دههی هفتاد هم نيست. اگر بود از آنها مثال میآوردم. اين دوستی با پارتنرهايی هست که بر خلاف زندگی باز که انار گفت تو دوستشان داری و بار احساسی روی دوشتات هست. اما اين بار احساسی دستانت را نمیبندد و چشمانت را کور نمیکند که فقط سک.س را در تن او بعد از ازدواج ببينی. او بايد بداند تا مرزی خاص می تواند برای من تجربهی ايجا سک.س و احساس و لطافت داشته باشد. فراتر از آن مرز از دستش بر نمیآيد و بالعکس. چرا پس دستان هم را ببنديم؟ چرا من از اينکه دوستم می تواند ساعتها در چشمان کس ديگری زل بزند ناراحت شوم. فقط سعی دارد. تلاش میخواهد که من که دارم بر خلاف جريان شديد آب اين رودخانه شنا میکنم فشار آب را بر فرق سرم تحمل کنم. بعد از آن همه لذت است از اينکه میبينم دوستم نه تنها به من وابسته نيست که با شعوری که دارد کسانی را برای خودش دارد که میتواند با انها لحظات خوبی را بگذراند.
سوسکی عزيز:
موافقم تنها دليل ازدواج را دنيا آوردن بچه و داشتن پدر و مادر در شناسنامهاش میدانم. که جز اين دليل ندارد با هزار سند و مدرک و قولنامه دو نفر را به هم بچسبانيم تا آخر عمر. اما هيچ فکر کردهای اگر همين مدارک و مهريههای خندهدار نبود عشق در زندگی چقدر بيشتر میشد. ديگر کسی اطمينان نداشت که طرف مقابل را با چسب قانونی با او چسباندهاند. میدانست اگر اخلاقش بد باشد میتواند برايش گران تمام شود.
گيتان عزيز:
به گمانم چيزی به نام روح وجود ندارد. آنچه من روح خطابش کردم همان قلب و دل و انرژی درونی آن فرد است. وقتی کسی را دوست داری از اينکه میبينی دارد از ته دل میخندد و خوشحال است طبعن خوشحال میشويم.
سحر جان:
نه. من امتحان کردم و شدنی است. اولش سخت است همان سعی کردناش. بعد آسان میشود. من هم يکی هستم مثل خود تو و خيلی کسان ديگر. بايد کمکم با دوستانت بحثش را پيش بکشی و باهشان صحبت کنی. جدا از آن عدهای که درون زندان تفکرات قبيلهای شان زندگی میکنند.
يک آرش:
دقيقن موردی که گفتی بسيار مهم است. برای بعضی ها اگر ساعتها هم دليل بياوری بهت تنها خنده تحويل خواهند داد. گفتم که انها زندانی اند. زندانی تفکرات ثابت و گنديدهی گذشتگان خود.
انار جان:
کاندوم که البته بله. سپری برای جلوگيری از بدبخت کردن انسانی ديگر که به دنيای ما پا بگذارد. اما اين زندگی باز نيست. کمی فرق دارد. در زندگی باز پارتنر های تو دوستانت نيستند لزومن. اينجا سر و کار ما و پارتنرهای ما دوستانمان هستند. که دوستشان داريم و دوستمان دارند. و جز با آنها که اين شعور را در شان درک کردهايم با هر کسی نمی خوابيم. اين مهم است که در زندگی باز وجود ندارد. ازدواج هم تنها به درد دنيا آوردن کودکانی میخورد که بعدن پدر و مادرشان مشخص باشد. گر نه اگر دنبال تکيهگاه و کسی برای اعتماد کردنيم چه کسی بهتر از دوستان اينچنينی؟ همان قولنامهها و سندها و امضاها در مراسم ازدواج اطمينانی را در طرفين ايجاد میکند که میداند طرف مقابل برای انکار آنها بايد هزينهی زيادی را بپردازد پس زياد از خيلی از مسايل نمیترسد و من اين را دوست ندارم. گر چه بايد ناچارن روزی ازدواج کنم خودم. اما میگذارم آخرين اوليتم.
حقوقدان عزيز:
بعضی از لحظات آنقدر بزرگند که در تعريف نمیگنجند. اينطوری که تو گفتی که برود بخوابد و بعد برای نامزدش تعريف کند با زرنگی دست گذاشتی روی نقطهی غيرت و تعصب قديمی مردانه يا حسادت زنانه. دليلی برای تعريف يک لحظهی رويايی وجود ندارد. همينقدر که نامزدش بداند طرف مقابل مال او نيست و ملک او نيست و هيچکدام مالک ديگری نيستند کافی است. ديگر لازم نيست مراحل سک.س را برای هم تشريح کنند. اگر در زبان میگنجيد من برايتان پستی مینوشتم. می دانی که اينجا تابويی وجود ندارد.
سان عزيز:
نه تنها مردان ايرانی بلکه خيلی از غير ايرانیها هم اين را نمیپذيرند. خيليها حوصله ی درد سر و فکر کردن و ... را ندارند. يک ازدواج معمولی و دوسال بعد هم چند تا بچهی قد و نيم قد و ... .
کماند. هم دختران اينطوری و هم پسرانی که بتوانند آن سعی را که من روش تاکيد داشتم هضم کنند. پست قبل از اين نمونهی همان دختران غالب جامعه بودند که همان تعصب و غيرت مردانه را در قالب حسادت زنانه دارند. مرد را برای خودشان میخواهند. حال انگاری خودشان از آسمان روی زمين افتادهاند ! غالب مردان هم همچنین.
یاسمن جان:
داستان شاتر و ساتن سفید. خوب تیز بین هستی. از سوالت خوشم اومد. داستان اون عکسهای اروتیکی هست که من بهشان علاقه دارم. شاید روزی که حوصلهی جواب دادن مخالفینم را داشتم شروع کنم به پابلیش کردن اونها.
پیشگو جان:
به نظرت احترام میگذارم. اما هیچ چیز به باور من مقدس نیست. هیچ چیز.
کیوان جان:
موافقم. من هم این را رابطهی باز نمیدانم. چون پارتنر تو دوستت است. و سختترین قسمت هم به قول تو همان سعی و تلاش من است. که تاکید هم روش کردم. بر خلاف جربان رود شنا کردن سخت است. و کماند ماهی هایی که این زحمت را به خودشان بدهند. جدن کماند. بیشتر همان گروهی هستند که در پست رابطه نوشتم. غالب مردان دنیا احساس تعصب و غیرت را کم و زیاد دارند و غالب زنان هم همان حسادت را. مقدارش در افراد مختلف فرق دارد اما حتمن وجود دارد. کسانی که این تلاش را بکنند کماند.
اما كمتر كسي خودش رو درگير آسيب ديدگيهاي احساسي پشت اين داستان مي كنه، و صد البته دختري كه تابع اين طرز فكر باشه بسيار كمياب هست.
کاملا با این بخش از کامنت کیوان موافق هستم .
این پست شما منو به یاد پسرجوان ایرلندی انداخت که چند سال قبل مدت کوتاهی باهاش همکار بودم . دوست دختری داشت که عاشقانه بهش علاقه مند بود . یک بار موفق نشد برای تعطیلاتی که برنامه ریزی کرده بود از امارات به ایرلند بره و روز بعد با خوشحالی و ذوق ابراز می کرد از این خوشحاله که حالا اگه خودش نمی تونه بره اما قراره دوست دختر عزیزش با یکی از رفقای صمیمی این اقا به تعطیلات بره و خوشحال بود که حضور دوستش باعث شده گرل فرندش تعطیلات خوبی رو در پیش داشته باشه !!
ببین دریم لند جان
احمقانه نیست. اما -ببخشید- کمی کودکانه است.چرا؟ علتش در کلنجاری ست که الان با خودت داری.
وعده اتوپیایی جهان آزاد عشق آزاد سک.س آزاد به همان دلایلی که انقلاب سرخ شکست خورد شکست خورده است.دست کم برای ما.برای گونه های قبیله ای که هنوز تجربه شهرنشینی و فردیت ندارند شاید بتوان چیزی بنام کمون-همان کمون اولیه- تصور کرد. اما برای ما...
یک نشانه دیگرش را می توانی در امریکای دهه 70 پیدا کنی.چه به سر هیپی ها آمد؟ چرا؟
و البته اینها هیچ کدام دلیل نمی شود که زنان دارایی مردان باشند-یا برعکس-
قبلن هم عرض کردم : ازدواج یک قرار دو طرفه است-اگر دوست داری بگویی معامله مشکلی ندارم- یک معامله دو طرفه است که همان طور که انار گفته این اطمینان را سر درک و پشت گرمی ادم ها به هم می دهد.
و.....خیلی حرفهای دیگر
man ba sun kamelan movafegham!moteassefan be tarze tafakkore irani adam kehyli sakhte ke adam amalan intori bashe!man eteraf mikonam ke kheyli doos daram tarafe moghabelam intori bashe, ama daram roo khdoam kar mikonam!kollan in masale niaz be ye TALASHE kheyli ziyad dare !
ببخشيد كه هي تيكه پاره حرف مي زنم -
به نظر من اين مدل رابطه مدلي معمول نيست، در هيچ كجاي دنيا نيست. البته بي شك هممون بده بستاني كه در ازدواج هست، اينجا هم هست، اما كمتر كسي خودش رو درگير آسيب ديدگيهاي احساسي پشت اين داستان مي كنه، و صد البته دختري كه تابع اين طرز فكر باشه بسيار كمياب هست.
نكته ديگه اين كه من اين مدل رو يك رابطهي باز -چيزي كه انار گفت - نميدونم. تكرار در رابطه اون رو تابع قواعد دوجانبه و احساسات مي كنه و اين با رابطهي باز تفاوت داره. در رابطهي باز خيلي طبيعي هست كه دوطرف بارها و بارها با افراد ديگه بخوابند، اما اينجا حساسيت زيادتره و عواقب اينگونه پريدنها هم پر رنگ تر.
همه نظرات شخصي بودند و بر مبناي دادههايي بسيار محدود.
يك دوستي بعد از كامنت من گير سه پيچ داد كه اين كار تورو در عمل درك مي كنم يا نه!
بهش گفتم كه درك مي كنم و مدلي از اون رو تجربه كردم، اما برداشت من اينه كه بخش مهم و قابل درك داستان همون تلاشه. هضم كردن اين اتفاق، مرحله بزرگ و طاقت فرسايي هست كه گاهي نياز به ماهها زمان داره.. اينها رو بر مبناي تجربهي شخصيم ميگم، تلاش يك اتفاق بداهه و خيلي مهمه، و هضم داستان... ممكنه بشه، ممكن هم هست كه نشه، در هر دوحالت ارزش تلاش محفوضه.
من هم قبول دارم كه كسي مال كسي نيست. هر كس فقط و فقط مال خودش هست و خداي خودش...
اما اين را قبول ندارم كه ازدواج يك معامله است! شايد چيزي كه اين روزها به نام ازدواج به من و تو مي قبولانند معامله باشد كه هست اما ازدواج مقدس است و هيچ چيز مقدسي را نميشود معامله كرد...
wow!!
چه تلاش محترمي
:)
احمقانه نيست هر كس ميتونه عقيده اي داشته باشه كه خوب البته من اصلا نميتونم فكرشم بكنم... اما من اتفاقاسوالم چيزيه كه شايد كسي بهش نگاه نكرده جريان اون شاتر دوربين و ساتن سفيد چيه؟
با انار کاملا موافقم...انگار حرف خودمو از زبان او شنيدم..ازدواج خوب آرامشه...ارامشی که در خودش تکاپو و جنب و جوش فوق العاده ای داره...حس خوبيه وقتی که احساس می کنی فقط برای خودت زندگی نمی کنی...
نوشتت اصلا احمقانه نیست ولی حتما ذهن من زیادی درگیر قواعد جاری وروتین زندگیه که درکش واسم تا حدود نه زیاد کمی سنگینه... اویی که واسم با همهی ادمای دوروبرم فرق میکنه نمیتونم در موردش یه حس مثل مال تورو تجربه کنم. بینهایت سخته واسم...
چيز احمقانه ای توش نيست. درسته که هر کسی مالک تن و روح خودش هست و بالاخره همون طوری که يک چيزی با سک.س با تو درک کرده با سک.س با ديگری هم ممکنه چيز جديدتر و لذت بخش تری رو درک کنه
ولی ميدونی که مردهای ايرونی اين رو نمیپذيرن!
تو الان يک گونه کم ياب هستی!
bayd say konim be doost dashtan haye khodemoon va digaran ehteram bezarim
nabayd bezarim doost dashtan ba harzegy eshtebah gerfteh beshe
hamin
nemidoonam
manam ye joorayee be hamchin chizi residam inke az kasy tavaghoee nabayd dashteh bashi bale adma dar entekhabhashoon azadan vaghty ke azadi shoon baese ranjesh ya asibe kasy nashe inke shoma dar oun sharayet ghara gerftin va toonestin in tasmimo begirin yani chand ghadam az man ya az ma jolotarin / man ya harkase digee bayd mesle shoma khodemoono to rabeteh arzyabi konim bebinim nobateh khode ma ham shod oun moghe ham kasi male kasi nist
/ fekre be zaher ghashngo idealie
ama AdaM ha ham motefavetand
احمقانه نیست .
ولی هنوز خیلی مونده تا تو ایران چنین چیزی جابیفته البته کم کم داره واسه ایم جماعت نسل سوم این چیزا حل میشه .
ولی نکته جالب اینه که شاید ادم بتونه نسبت به بعضی از دوستاش چنین حس و ارتباطی داشته باشه و لی مطمئنا نسبت به یکی نمیشه . شاید خودخواهی باشه ولی بعید میدونم کسی بتونه قبول کنه که مثلا نامزدش بره با یکی دیگه بخوابه و واسه ادم تعریف کنه که مثلا چه لذتی داشت هم آغوشی وبا فلانی .
تو یه جمله بگم اینکه معمولا ادما رو بعضی از افرادی که تو زندگیشون هستن یه جور دیگه فکر میکنن .
شمیا این حرف من احمقانه باشه .
قانون اول زندگی باز: کاندوم در هر شرايطی يادت نره.
بعد اخلاقيش به خودت مربوطه اما من فکر ميکنم نياز طبيعی اکثر آدمها به جای٬ کسی٬ چيزی تعلق داشتنه. اين مفهومش «مال کسي» بودن نيست...بيشتر نياز به تعريف خودمونه و اينکه بدونيم جايی٬ کسی٬ چيزی هست که ميتونيم اونجا گاردمون رو زمين بگذاريم و خودمون باشيم و نترسيم از اينکه زمين زير پامون خالی بشه. ازدواج به نظر من به آدمها تکيه گاهی ميده که بتونند بهش اعتماد کنند و با اعتماد به نفس بيشتری برای آينده نقشه بريزند و با دنيا روبرو بشن. اين البته اگر شريک راه خوب گير بياري که خودش وبال نشه. اجباری به ازدواج نيست اما الزاما کار غلطی هم نيست.
چه خوب که فکرت آزاد است و به قول خودت "درگیر قواعد جاری و روتین زندگی" نیستی...!
چقدر خوب است که این سک.س های دوستانه (و یا شاید عاشقانه!)، تجربه یک لذت فراموش نشدنی را در پی خود دارد...
خیلی خوب است که فکر می کنی کسی مال کسی نیست...
درست برعکس من...!
شاید این توقع بالای من است که انتظار بیجایی از دیگری دارم...
اما این در عین توقع، فداکاری هم هست...!
این روزها دیگر خوابیدن هم شعور می خواهد...
اما قبول کن که خیلی ها هستند که این شعور را ندارند و نخواهند داشت...!
برای من هم احمقانه نيست اما ادعا نمی تونم بکنم هميشه تونسته ام اينجوری فکر کنم
کاش در جایی بودیم که با خواندن نوشته ات همه از خود می پرسیدیم واقعا کسی مال کسی نیست؟اما میبینی؟میبینی که در همان جایی هستیم که تو نگران از حماقت گونه بودن نوشته ات سوال میکنی و پاسخ خیر را میطلبی.نه احمقانه که نیست هیچ بسیار هوشمندانه هم هست اما نه برای ما برای از ما بهتران
خوش حال شدن دوست داشتنیه ، باور داشتن اینکه انسانها آزادند و هر کس متعلق به روحش و خواستههایش است
کسی مال کسی نيست... این جملات هم احمقانه نیستند ... و تردیدی نیست که این جملات نشانه ی پرقدرت «لذت او را لذت خود دانستن» هستند ... اما می دانی راستش تن امتداد روح ماست... مگر آنکه به درهم پیچیدن و یگانگی روح ها هم قائل نباشیم... اگر روح هرکس فقط مال اوست.. پس چطور می شود لذت او را لذت خود دانست...
سرزمين رويايی جان، این نوشته اصلا احمقانه نیست ولی من point آن را نگرفتم. احساس کردم نوشتهات نيمهکاره مانده.
اين حالت فعلی، ايدهآل هست ولی بهرحال منکر چند ميلیگرم حسادت و آه نمیشود شد چون غريزی هست و انکار آن هم ميسر است ولی نه برای هميشه. به نظر من ازدواج بدون داشتن فرزند یک مقوله دیگری است و در جامعه آزاد کاملا غیرضروری هست چرا که دو نفر میتوانند آزادانه با هم زندگی کنند. به نظر من شخصا تنها دليل اجتماعی ازدواج اينست که فرزندان تا زمانی که از آب و گل در بيايند (۴ الی ۵ سالگی) مادر و پدر بالای سرشان باشند و بعد هم همانگونه که طبيعت بيشتر موجودات من جمله انسان تک شريکی نيست هر کس چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی شايد برود پی زندگی خودش. تو فکر ميکنی زندگيت با الان تفاوتی نميداشت اگر مادر و پدرت پس از به دنيا آوردن تو «عشق آزاد» رو انتخاب میکردند؟ دوست دارم نظرتو بدونم. من خودم شخصا به ازدواج باور ندارم و تنها دليلم برای ازدواج اين بود که فرزندانم در مدارس نيمه محافظهکار اين مملکت «ولدالزنا» خطاب نشوند!! همين!
نه عزیزم این ایده ات هیچ هم احمقانه نیست .
ولی تا این دید در جامعه اسلامیه ایران جا بیوفتد کمی سخت می نماید!!!
اصلاً احمقانه نیست.
فقط، فهماندن این موضوع به کسی که درگیر قوانین سنتی هست، یکم سخته. همون طوری که گفتی.
اما، به شرطی که همه، همین طور خوشبینانه و با منطق به قضیه نگاه کنند.
جالب بوود اما فقط همين. اما در مورد ازدواج بايد بگم اونی که نمی خواد بمونه مدرک و قانونم نمی تونه نگهش داره و به نظر من ازدواج چسبوندن دو تا آدم به هم نيست. همراهی جسم و روح ۲تا آدم با همه.حالا اکه روح کسی نخواد بمونه نگه داشتن جسمش دردی دوا نخواهد کرد. یه چيز دیگه چطور می شه يک نفر چند نفرو به طور همزمان اونقدر دوست داشته باشه که بخواد با همه ی اونها سک.س داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟