پس کامنتدانيت کو؟

مريم:

اون دوتا پست آخر شاهكار بود!حيف كه كامنت دونيشون بسته بود!!!

امان از این کامنتدانی بسته. میخواستم ازت تشکر کنم بخاطر اون لینک سمت راست صفحه : دیدار بهنود با گلستان. همیشه دلم میخواست این ادم رو اینطوری ببینم. بعضی وقتا دستهای سرد زندگی اونقدر آدم رو در بر میگیره و آدم اونقدر غرق زندگی عادی و کارهاش میشه که فرصتی برای جستجوی این لینکهانداره. خوشحالم که همیشه لینکهای خوب اون کنار میگذاری.

در ضمن این رو هم بگم که قشنگی نوشته هات بخاطر داشتن همین روحیه ی لطیفت هستش. چیزی که خیلی از پسرهای دیگه از داشتنش محرومن

----- حذف شد -------

چه مکالمه معصومانه ای

اسکای تایگر('به شیشه کدری که خواب الماس شدن می دید):

ما ایرانی ها قصد دیگر آزاری داریم دوست داریم دیگران را آزار بدهیم از بد دهنی و بی تربیتی هم کم نمی آوریم ما ایرانی ها برای هر حرف طرف مقابلمان باید کلی سوال و جواب پس بگیریم. ملت بی دردی هم هستیم که روزمان به کلاس های ورزش و پیانو و نمیدانم یوگا میگذره اصلا هم اینجور نیست که از فرط دویدن برای در آوردن یه لقمه نان خودمون رو فراموش کنیم و وقت کلاس که هیچ وقت شستن یه جفت جوراب رو هم نداشه باشیم . تازه برای یه لفمه نون. نه پول برای پارتی ومهمونی و... ما ایرانی ها خیلی بی دردیم دردرمون آینه نشدنه. و الماس شدن. حالا این الماس شدن باید برای من به قیمت یه پیانوی رویال که نه همون کتابی تموم بشه. برا الماس شدن حتما باید پیانو زد؟ یا کلاس ورزش رفت؟ یا نقاشی کرد؟ اگه یکی این کارارو کرد و الماس نشد چی؟ ینی فک کرد الماسه ولی یه شیشه کدر بیشتر نبود چر؟ حتی یانه هم نشد. چه کسی ثابت می کنه شما الماسید؟ یا شده اید؟ خودتون؟

هومممممم ياد مداد گلی های خودم افتادم!

پیدا شد...؟!

معصومانه!

خانم گشتيم نبود جعفريشونو دعوا می کنی ؟

hhh:

lossssssssssssssss




Blog Design Studios