واي سيمي جونم، جدا فك كن تو با پيشبند رستوران بياي بشيني پيش يه دختر فرانسوي و دل همه پسراي اروپايي بسوزه كه مثل تو چشم و ابروشون مشكي نيست...
سان جان:
کاش روياهای من حقيقی بودند.
دختر نازنين:
باشه. اگر رستوران زدم شما افتخار میديد به ما که سرآشپز باشيد. فقط يادت باشه غذا پختن با موشها چندان ساده نيست. :)
من ياد اميلی افتادم. رستوران زدی من بيام بشم گارسون؟ به خدا ليسانس دارم.
مدینه گفتی و کردی کبابم!؛ من همون روز اولی که این کارتون بامزه را دیدم، هوس کردم یک رستوران شیک توی وسط پاریس کنار رودخونه منتهی به میدان ایفل بخرم و یک عالمه هم موش بگیرم و بهشون آشپزی یاد بدم و یه رت اتویی بزنم توی رگ! :))
.... ta hala khaili pish umade ke mitunestam kari konam ke kole systeme zendegim ro avaz konam nemidunam chera dast o delam in ghadr milarze o joratesh ro nadaram!
in restaurant e vasate paris vali idea ye jalebie.man jaye to budam velesh nemikardam!
رويای سپيد عزيز:
حتمن من را اشتباه گرفتهای.
موفق باشی :)