سلام
ماشین لباس شویی ما قبل از اینکه من بخوام اعتمادشو جلب کنم کف آشپزخونه یهویی راه افتاد و من نزدیک بود به رحمت ایزدی بپیوندم. نامرد آخه یه شبی هم بود که با خواهرم تنها تو خونه بودیم. اینه که قربونت اول بذار ماشین لباس شویی برادری شو ثابت کنه بعدش می ریم سراغ گپ شبانه.
خيلی يلد نوشته های ؛رومن گاری ؛ افتادم.
شبيه متن ؛زندگی در پيش رو؛ بود.
لذت بردم
جالب بود هيچ وقت فکر نميکردم اين بی زبون توی رخشتورخونه ما که هفته ای دو بار ازش کار ميکشم اينهمه حرف برای گفتن داشته باشه
آ ا گ باش
بنويس. من چند روزه مشتری اینجا شدم.از هزارتو پیدات کردم. از چیزایی که خوندم لذت بردم.
بنویس
بنويس
بازم بنويس
اينا نشونه های عاشقی بی وجود معشوقه ! يا نشونه های درک نشدن از سوی ديگران ...به هر حال حس دلنشينيه . از غصه لبريز بودن ...
دقيقا منم مثل ليليان :)
بعدشم اينكه شبيه نوشته هاي سنت اگزوپري بود به شدت جذبيده شدم ببينم يك ماشين لباسشويي مهربون و تنها چه حرفهاي زده بهت از بي مهري آدمها و سرديشون هم گفته يا نه :(
مدتيه اين وبلاگ رو می خونم. اين پست ديگه سکوتم رو شکست! واقعا در سرت چه خبره؟
tu un maghze to dare chi migzare akheeee?
i like it
and i like your aag!
بی نام عزيز:
ماشينهای لباسشويی وقتی خسته میشوند از اينکه يک جا بنشينند گاهی قدم میزنند. نگران نباش. کمرشان درد میگير آخر. اگر باهش دوست بشی میتوانيد عصرهای دلگير زمستانی با هم برويد قدم بزنيد.