آلوچه خانم نازنين:
وقتی بچه بودم و بازی میکرديم با دخترخالهها يا پسرخالهها يا بچههای ديگه يک جملهی رسمی وجود داشت برای کسی که میرفت میگشت و يک اسباببازی که بقيه حواسشون بهش نبوده پيدا میکرد و میآورد. و برای اينکه بقيه رو از دست درازی به اون اسباببازی دور نگه داره میگفت: من خودم پيدا کردم.
حالا من جملههای تورو که خوندم به ياد اون جملهی معروف افتادم و خندهام گرفت. خواستم بهت بگم: من خودم پيدا کردم اول. :دی
هيچ چيز جای دست نوشته رو نميگيره. به هر حال هرجا که مينويسی، قلمت توانا!
هيچ چيز جای دست نوشته رو نميگيره. به هر حال هرجا که مينويسی، قلمت توانا!
پس ما همگی مردان و زنان واقعی هستيم! چقدر دوست دارم نوشته های اين طوری که با خودکار و روان نويس و مداد و اين جور چيزا نوشته ميشه !
سلام آقای رویایی . بذار اعتراف کنم وقتی دیدم تو بازی ترانه ها بین این همه ترانه اینو انتخاب کردی شوکه شدم . تا جایی که حس کردم شاید منظورت بخش اول ترانه بود . درسته ؟
من خط به خط این ترانه رو چه فرود ابتداش و چه اوج انتهایی اش رو با تمام وجود در اون روزگاری که حالا چهارده سالش تمام شد حس میکردم . اون تنهایی و بی انگیزگی و بعد ش اون خلاصی و ورهایی رو !
14 ساله که این ترانه حسابش برای من جداست ... نه که فکر کنی ازش خاطره دارم ها ! یک مرتبه دیدم این همون حالی رو تعریف میکنه که من بودم بعد وضعیتی رو میگه که من شدم . اگه توی بازی ترانه ها ننوشتمش برای اینه که فکر میکردم من تعلق خاطر شخصی دارم بهش و بنوعی حدیث نفسه برام . جمله ها برای من اینقدر واقعی شاید برای بقیه اینطور نباشند ... نگاه هم کرده باشی همه از فروغی نیاز رو انتخاب میکنند .
اینو یکبار در اولین چهارده اسفندی که وبلاگ داشتیم پائین پستم گذاشتم ولی اون لینک و جایی که آپلودش کرده بودم دیگه کار نمی کنه .
حالا راستشو بخوای باید بگم منم خیلی خوشم اومد وقتی دیدم ترانه ی منو انتخاب کردی پیش خودم گفتم چه رویایی خوش سلیقه ای - دو نقطه دی -
سلام ...بهار نزدیکه آدم وقتی تو کوچه ها راه میره ضربان زمین را حس میکنه...اگه به هنر علاقه دارین به خونه من سر یزنین.
جناب رویایی ! برای پستم لازم داشتم ترانه گرفتار رو آپلود کنم موفق نشدم با اجازه از لینک شما استفاده میکنم . گفتم در جریان باشید .
خیلی عالی بود، تو این روزا که هممون شدیدا وصل شدیم به این قوطی های جادوییمون و دیگه کمتر قلم به دست میگیریم کار خیلی جالبی کردین و پست بسیار زیبایی خلق کردین!
موفق باشید
سلام...گاهی هیچ اتفاقی نمی افتد....گاهی روزها می گذرد.بدون اینکه آب ازآب تکان بخورد.پرده ای کناربرود یعنی عکسی بشود توی یک قاب عکس آن هم کهنه بزند....ودراین..این درآرامش لعنتی.چیزی جزحس جانکاه پوچی برایمان نمی ماند.گاهی هم زندگی مثل همیشه است ..باراما ما هستیم که فرق می زنیم..فرق داریم نه از وسط سرمان...که دلمان یک چیزخاص می خواهد.یک هیجان خاص یا حتی نه..یک رویایی مرده ..اگردوست داشتید برای ماکارهایتان رابفرستد...اگردوست داشتید مارا لینک کنید..با امید روزهای بهتر در آینده....
سرزمين رويايى عزيز
ديروز كه ميخواستم پست جديدى توى وبلاگم بذارم وقتم خيلى كم بود براى تايپ كردن و نوشتم روى كاغذ ، اما نشد بذارم، الان كه اين پست شما رو ديدم ، گفتم ديگه حالا حالا نميشه اينكارو كرد ، بلافاصله كل دهكده جهانى پر ميشه كه اين مرجان تكنيك و هنر و ابداع ديگران رو مى دزده، در هر حال برام جالب بود.
شاد باشى