تو هم احساست نسبت به پاييز مثل منه. با يه تفاوت.پاييز رو به خاطر پسر ابان دوست دارم.
ا . چرا وسطش نيفتاد .
گفته بودم : پاييز و بارون تند شمال تو ماشين روبه دريا کنار دست آدم هم کسی نشسته باشه که آدم دوسش داره .
وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی
پاييز < بارون تند و درشت شمال . روبه دريا کسی هم که دوسش داری تو ماشين کنارت . وای . . . .
راستی با همون کارت ولی يه سرشماره ای که فيلتر نيست کانکت شدم تونستم بيام اينجا .
پائیز جان چه شوم چه وحشتناک.....
ما که دلکی نداريم ديگه که عاشق بشيم.تکليف ما بی دلکا چيه؟؟؟
وقتی ابری من عاشق ميشم
با احترام به سايت با ارزش شما لينک دادم
درود بر شما.خوشحالم از اين که می بينم هنوز کسانی هستند که باتابوهای جهالت کنار نيامده اند ومی انديشند.
پاییز واسه منم هزارن بغض نشکفته رویاد آوره اما من شبهای سرد و تاریک و بلند پاییز رو فقط به امید غروبهای معطر و درخشان بهاری سر میکنم . بهار درون قلب من است
پاییز واسه منم هزارن بغض نشکفته رویاد آوره اما من شبهای سرد و تاریک و بلند پاییز رو فقط به امید غروبهای معطر و درخشان بهاری سر میکنم . بهار درون قلب من است
اينم متنی که الان ازش خوندم که با نوشتت خيلی ميخونه:
يادم ترا فراموش!" کاش آن شب گوشهايم را نمیگرفتم، کاش آواز قافلهی جن را میشنيدم، آوازی عجيب که گُمشدهای را میطلبيد، آوازی که انگار از فراسویِ فهم آدمی میآمد، حس و هوای آن هنوز با من است، اما کلماتش ... کلماتش را به ياد نمیآورم، و اين سی سالِ اخير هرچه سروده و میسرايم - به گونهای عاری از ارادهی روزمره - به خاطر رسيدن به آن کلمات و همان آواز غريبی است که شبی در "مَرغا" بالای بامِ بلندِ پُر از ماه و ستاره شنيدم: شعر ... برای من، اتفاقی جز بازسرايیِ همان آوازِ اَزَلی و همان ترانهی لَميَزَلی نبوده و نيست!
آقا منم الواتیحتا بی عاشقی!
از سايت سيد علی صالحی بسيار خرسند شديم:)
تو بلاگ نيوز هم گذاشتمش.دستت درد نکنه.
من عاشق روزهای ابريم تو اينروزا دلم عاشقی ميخواد و حالا که عاشقم الواطی:دی
بفرمايين افطار(چشمک)
قاصد روزان ابری داروگ
کی می رسد باران؟...
منم همين احساسو داشتم...سرد و افسرده و غم انگيز...ولي تصميم گرفتم با داغي حس دوستانه هاحتي اگه به سبكي يه برگ پاييزي باشن.بهش رنگ شادي بدم