بهاره جان:
چرا که نه !
سلام. نوشته تون مثل همیشه به دل نشست. به اجازه به ذکر منبع برای دوستام این مطلب رو ایمیل بزنم؟
Part 1: http://www.youtube.com/watch?v=l6weulYxNTo
Part 2: http://www.youtube.com/watch?v=6L3rFRw7sHk
Part 3: http://www.youtube.com/watch?v=qXDHkMYutBs
Part 4: http://www.youtube.com/watch?v=NMoYwRS2RLU
Part 5: http://www.youtube.com/watch?v=Vyr1HduS_b8
Part 6: http://www.youtube.com/watch?v=b22godLzyRY
سرزمین رویایی عزیز، دیروز داشتم فیلمی در مورد اعتراضات مدنی و اعتصاب کارگران مکزیکی مزرعههای انگور در کالیفرنیا نگاه میکردم. در طول فیلم هی با خودم گفتم کاش سرزمین رویایی این رو میدید و این رو چند باری از اول تا آخر فیلم با خودم تکرار کردم. آخرش هم به این نتیجه رسیدم که لینکهای فیلم رو اینجا برات بذارم شاید وقتی پیدا کردی و تکه تکه نگاه کردی. باور کن حکایت این روزهای ماست و اینکه کارگران مکزیکی در آخر به اون چیزی که میخواستند رسیدند باعث دلگرمیست. چیزی حدود یک ساعت طول فیلم هست. البته شش بخش ده دقیقه هست. میتونی گاهی اگر وقت کردی یک بخشش رو نگاه کنی اگر مقدور باشه از ایران. اگر نه هم که فکر کردم خلاصهای اینجا برات بنویسم چون فکر میکنم به درد حال و هوای این روزهای ما میخوره. ماجرا از این قراره که حدود سالهای 1965 کارگران مکزیکی که در مزارع انگور کالیفرنیا کار میکردند نه حقوق کافی میگرفتند و نه شرایط زندگی مناسبی داشتند. حقوق که میگم یعنی روزی دو دلار بهشون میدادند برای هشت تا ده ساعت کار یا بیشتر. به هر حال این بنده خداها اعتراض میکنند و به به جایی نمیرسند. بعد از مدتی به رهبری شخصی به نام "سیزر چاوز" (اشتباه نشه با این چاوز امروزی) دست به اعتصاب میزنند. این در حالی بوده که خرج روزانهء خودشون رو نمیتونستند بدهند. ولی تصمیم گرفتن یا در کنار هم بمیرند یا در کنار هم چیزی رو تغییر بدهند. به هر حال همه اعتصاب میکنند. عدهای هم که اعتصاب نکرده بودند اینهایی که دست به اعتصاب زده بودند میرفتند سر مزرعهها و تشویقشون میکردند که سر کار نروند. بعد از مدتی پلیس اجازه نمیداد کسی دم مزرعههای انگور تجمع کنه. ملت رو کتک میزدند و میبردند زندان. در عین حال یک سری کارگر با اتوبوس صاحبان مزارع میآوردند برای کار. برای همین کارگرها گفتند اگر جایی که انگور تولید میشه نتونیم اعتصاب کنیم جایی که انگور پخش میشه باید اعتصاب کرد. برای همین اعتصاب رو بردند به خیابونهای شهر. جلوی مغازههایی که از مزرعههای انگور کالیفرنیا محصول میخریدند. جلوی سوپر مارکتها تجمع کردند و شروع کردند به مردم گفتند که انگور فلان مزرعهها رو نخرید. فلان مزرعهها شروع کردند به استفاده از برچسبهای مزرعههایی که اعتصاب کنندهها حرفی از اونها نزده بودند تا محصولاتشون رو بتونن بفروشند. این شد که اعتصاب کنندهها به طور کل تمام انگورهای صادره از کالیفرنیا رو تحریم کردند که کسی به این مزرعههای خاص برچسب مزرعه خودش رو هم دیگه نتونه بده. برای همین همه مزرعههای انگور رفتند زیر فشار. کارگرهایی که اعتصاب کرده بودند با نمادی که بین خودشون رایج شده بود (یک عقاب مشکی) از این شهر به اون شهر راهپیمایی میکردند با پای پیاده که گاهی روزها و ماهها طول میکشید. توی راه هم نمایشنامه اجرا میکردند از خشونت اربابها در مزرعهها و روی در و دیوار شعار مینوشتند و نقاشی میکشیدند و پستر میچسبوندند. سه سالی که از اعتصابها گذشت همه خسته بودند و فکر میکردند که با اعتراضات مدنی کسی به جایی نمیرسه و دست به خشونت زدند. رهبر اعتصاب کنندهها (همون سیزر چاوز) برای اینکه کارگرها این کارها را نکنند دست به اعصاب غذا زد و فقط آب میخورد. همه از دستش عصبانی شدند که چرا اینطوری میکنی ولی اون به کار خودش ادامه داد. به هر حال بعد از بیست و پنج روز اعتصاب غذا اوضاع کمی آروم شد و معترضین تصمیم گرفتند دوباره به اعتصاب آروم ادامه بدهند. سرت رو درد نیارم. اعتصابها پنج سال طول کشید. کمر مزرعههای انگور کالیفرنیا شکست و به خاک سیاه نشستند. طوری شد که خود مزرعه دارها با چاوز تماس گرفتند و خواستار امضاء قرار داد با ایشون شدند که اجازه میداد کارگرها دوباره برگردند سر کار. توی قرار داد حقوق بالاتر، شرایط کاری بهتر، و چیزهای دیگهای که کارگرها پنج سال پیش از اون درخواست کرده بودند ذکر شده و امضاء شده بود. تمام محصولات انگور از اون به بعد آرم عقاب مشکی رو همراه داشت که نشون میداد این انگورها از مزرعههایی اومده که کارگرها در اون با رضایت کار میکنند و سوپر مارکتها فقط اون انگورها رو میخریدند تا دوباره دم کسب و کارشون کسی نیاد اعتصاب کنه و شلوغ بشه. شگفت من از پنج سال اعتصاب و مقاومت آدمهایی بود که نون شب نداشتند حتی وقتی کار میکردند. اینها رو که دیدم گفتم کاش ما عجله نداشته باشیم و زود خسته نشیم. شاید ما هم چند سالی راه پیش رو داشته باشیم. ولی دیدن این فیلمهای تاریخی امید میده و شاید راههایی که ما بتونیم از تجربههای آدمهای دیگه که توی این راه قدم برداشتند و موفق شدند استفاده کنیم. به هر حال اینها رو گفتم و روده درازی کردم چون موقع دیدن فیلم همش به یادت بودم که کاش این فیلم رو میدیدی. این هم شش بخش فیلم. هر بخش ده دقیقه هست. لینک رو توی کامنت بعدی میذارم چون بعضی کامنت دونیها به لینک حساسه. به امید روزهای خیلی بهتر.
http://constantmirth.blogspot.com/