مانا جان:
دارم سعی میکنم :) اما احساسم را برای نوشتن از حقیقت و برای همهی آنها که جان دادند نمیتوانم زیر پا بگذارم !
نازخاتون عزیز:
نامه برقی خواهم نوشت برایت به زودی :)
آسمون عزیز:
مهم نیست که نویسنده چه جنسیتی داشته باشه ! مهم کلمهها هستند و جملهها که به دل بنشینند. حالا خواه یک پیرزن یا یک مرد نوجوان. هرکدام شیرینتر نوشتند من همان را میخوانم.
در ضمن تو رو خدا دیگه برگرد به زندگی... خسته شدیم بابا... اونور گفتم اینورم میگم... برگرد... برگرد... برگرد دیگه
:)
هیپیپ هوراااا... کامنتدونی بازه.. از کی باز بوده من نمی دونستم؟ همه که بد نیستن خوب هم پیدا میشه مگه نه؟!!!
;)
بعد از مدت ها يکی از آن پست های قديمی گونه ی سرزمين رويايی بود!
همين است ديگر!
وقتی جز خودمان کسی نيست که ما را از داشتن چنين نقابی باز دارد،به از اين نميشود!
توضیح اینکه برادرم اصطلاح آهن پرست رو برای دختر ها وقتی بکار برد که ماشینش رو عوض کرد از یه مدل معمولی به یه مدل نسبتا سطح بالا. تفاوت برخورد دخترها و اساسا میزان تحویل گرفتن برادرم قبل و بعد از این تغییر به حدی بود که باعث یک انسان شناسی / دختر شناسی عمیق در برادرم شد!
وقتی مادیات همه چیز میشه و پز دادن ها بالا میره، ریاکاری و دروغ گویی نهادینه میشه و ارزش آدم ها نه به خودشون که به میزان در آمد باباشون و تعداد پارتی های توی سازمان ها و اداره جات شون و تعداد مارک های لباس هاشون وابسته میشه ... خوب معلومه دیگه دختر ها به قول برادرم آهن پرست میشن پسر ها هم نمی دونم حتما یه چیزی تو همین مایه ها!
رویایی جان ببین جان دل من تنها نبودم پس:))) چقدر از دیدن كامنت قبلی خندیدم. منم اون روزها فكر میكردم نویسندهی این بلاگ یك خانم است. از بس تو با شور می نویسی و احساس. روز روز نمیشه اگر من روی بلاگ تو كلیك نكنم از بس نوشتهها و خودت رو دوست دارم. حالا بعد از همه ی این حرفها، خوبی؟
i don't know y, but I always thought the writer of this blog is a woman:) I hope you don't take this the wrong way....haven't been reading here for a very long maybe that's y.
هیچ کس نمی تونه دوست خوبم. فقط تو غمگین نیستی . این خبر رسانی هات هم واقعا خوبه و خودم بارها تحسینت کردم .. کم بودن کسانی که مثل تو هر روز مینوشتند و فقط و فقط هم در این مورد مینوشتند. هنوز هم اگر بنویسی واقعا کار بزرگی خواهی کرد. ولی منظورم از برگرد به زندگی این نبود که یهو پا بذاری روی احساست و همه ی شهدا رو فراموش کنی..... این چه ربطی به اون داره آخه :)
شاید منظورم رو بد نوشتم......
امروز دوباره مثل اونموقع ها نوشتی... کلی خوندنش مزه داد. مرسی