صاحب سرزمین رویایی که هم سرزمینتو ,هم فکراتو ,هم خودتو دوس دارم, حسّت رو در پست ناک اوت هم کاملا درک میکنم اما یه جا مغزم Error میده! در شرایطی که عاشق نیستی یعنی لامپ منطقت نسوخته باز هم میشه آدمهای لولیتا-مرام رو برای "دوستی" خواست؟
اگه جای تو بودم حدس میزنم همون حس و حال تو رو میداشتم ولی لولیتا را دیگر برای دوستی نمیخواستم که برای صرفا داشتنش یا اهلی کردنش یا اثبات قدرتم یا خودم, به او, به رقیب و به خودم شاید...
به هر حال سیستم فکریتو که سازنده نظرات و افکار بعضا نابیه دوست دارم...
سبز باشی.
V
مايا جان:
مطلب شما را خواندم. اما همهي آن را بر اساس يک فکت غلط نوشتهايد. رابطهها قانون بردار نيستند. نميشود برايشان قانون گذاشت. تو اين دنياي به اين بزرگي خيلي چيزها ميتواند اتفاق بيافتد که از نظر من و شما فاجعه باشد اما نيست. خوردن گربه وسوسک در شرق دور. براي شما فاجعه نيست؟ رابطهها سيالاند. قانوني ندارند. اگر ميداشتند ديگر رابطه نيستند. اجبارند. براي همين نوشتم تا ميشود بايد از زير بار قانوني شدن رابطه و ازدواج فرار کرد تا از اين مسابقه لذت ببريم.
جاويد جان:
براي دوستان همه چيز از جملهي من شروع شد که نوشته بودم:
حدود این دوستی را خودتان تعیین میکنید. مخرج مشترک خواستههای دو طرف است. گاهی یک بوسه است و گاهی خوابیدنهای طولانی و داغ.
حالا فرض کنيم که دو تا دوست معمولي خواستند با هم داغ بخوابند. به من و شما چه؟ به بشريت چه ربطي؟ يک رابطه است بين خودشان. ديگه فاجعه و جنايت و ... مسير را ايدولوژيک ميکند. من نميدانم چرا بعضي ها اينقدر از بايد و نبايد خوششان ميآيد. فرض محال که محال نيست. حالا اگر خوابيدند چکار کنيم؟ هيچي. اين همه قانونهاي دست و پاگير ذهني نميدانم از کجا ميآيند.
مطلبی رو که گفته بودم نوشتم. در صورت علاقه ميتونيد بخونيد.
من نمیدونستم این طور رابطه توی ایران هست ...با هات موافقم محدودیت در هر رابطه ای خفقان آور هست مگر اینکه 2 طرف هم زمان به این نتیجه رسیده باشند ... مثل هاله من هم کمتر دیدم کسی اینحا با دوستانش رابطه داشته باشه هر جند من این رو فاحعه نمیدونم ! راستش اعترافی بکنم چند سال پیش با دوستی که نزدیک به 20 سال میشناختم خوابیدم و الان اون دوستی 20 ساله بر باد رقته ! توی این سال ها همیشه بعد از حدایی از دوست پسرش همیشه شانه ای من تکیه گاه گریه هاش بود ولی الان به زور به هم حتی زنگ میزنیم ! البته بگم هر دو مست مست بودیم و بعدش اون گقت که مدتهاست من ردو فنسی میکرده ! اگر به گدشته برگرم هرگز با یک دوست خوب و معمولی زابطه نمیگیرم چون شادی دوستی تنها بیشتره ! نمیدونم چرا بعصی ها اینقدر به این مسایل به عنوان فاجعه و حنایت نگاه میکنن ! رابطه بین 2 نفر اگر بین خودشون حل شده باشه وتعریفی داشته باشه چطوری از دید بقیه میشه قاحعه من نمیدونم !
روز خوبی داشته باشی
هاله جانم:
من نمیدانم چرا حواس همه پی همين خوابيدن معطوف شده است؟ در حاليکه من همچين جملهای ندارم در متن. من نوشتهام:
« حدود این دوستی را خودتان تعیین میکنید. مخرج مشترک خواستههای دو طرف است. گاهی یک بوسه است و گاهی خوابیدنهای طولانی و داغ. »
اين جمله فقط برای تاکيد بر آزادی و ليبرال بودن دو طرف دارد در رابطه. نميتوان متنی در ثنای آزادی نوشت اما در جملههايش برای هر کدام از طرفين شرط و شروط گذاشت و زنجير به پای روابطشان بست. تاکيد من فقط بر آزادی آنها بود.
مينا جان:
مرسي از لطفت. اما اصلن تجربهي بدي نداشتهام !
راستاش برای منام خیلی غریبه پسر رویایی. اینجا که من هستم هم رسم نیست ملت با دوستهای معمولیشون بخوابن مگر مثلا" از شدت مستی سر از پا نشناسند یا اصولا'" به طرف به غیر از دوست معمولی نگاه کرده باشند. اصولا" نمیبینی این مسله رو چون دوستی پسر و دختر اینجا مثل دوستی دو دختر یا دو پسره با هم. دیگه جنس مطرح نیست. البته فاجعه هم نیست خوب پیش میآد - گاهی خواهر با برادر میخوابه ... اونام تازه فاجعه نیست.
بينهايت مخالفم اما تا فردا بايد بنويسم که حرفم رو زده باشم...شايد يه روز يه مطلبی راجع بهش نوشتم! ولی در يک کلام فاجعه هر دوتاشه!
من شما رو منهای این اخلاقتون دوست دارم (البته ندیده!) حدس میزنم تجربه بدی چیزی داشتی که به این نتیجه رسیدی...
دورانياي عزيز: با خواندن نظر شما ياد جملات کتاب بينش دبيرستانم افتادم. بحث ما اصلن در مورد معنويات و ظواهر دنبوي تعهد نبود. ما در مورد دنياي قبل از تعهد حرف زديم. پيشنهاد ميکنم دقيقتر متن را بخوانيد.
دومن من فکر نميکنم شهوات پايين تر باشند. يعني جايگاه ذهني شما شايد اينطور باشد اما براي من پايين تر نيست.
مايا: اين نظر اون هاست. فاجعه؟ چطور ميشه نظر شخصي خودتون را با يک صفت روي عملي قرار بديد. ميتونستيد بگيد من نميپسندم. فاجعه دروغگويي و خوابيدنهاي پنهاني است نه صداقت و خوابيدن با دوست.
من هيچ اطميناني به هيچ چيز زندگي ندارم. آينده مشخص نيست. و نظرات آدمها به هم هر لحظه تغيير ميکند. حالا فرض کنيم کس ديگهاي اين راند را برد، طبيعت و زندگي همين است يک بانوي جديد هم در نوشتهها هيجان انگيز است اينطور نيست؟ از آينده چه کسي خبر دارد؟
به نظر من زندگی ارزشش بيشتر از اين هاست که آدم معنويات يک تعهد را با دنيای پايين تر شهوات جايگزين کنه. ای کاش آدم ها اين قدر در سطح باقی نمی موندند.
exactly like when your left leg or right arm is itching like hell, but you resist the temptation to itch it. This is NOT self-torturing, but self-discipline, to learn to take it even when is uncomfortable, and later on getting good at it so it wouldn't even bother you at all, & finally becoming so good at it that you don't even see it, & that's total perfection
خب... اول اينکه مگه ايران چقدر عوض شده که دختر ها با دوستای معموليشون هم می خوابن؟!!انتخاب ميکنم که نظرم رو بگم...به نظرم فاجعه است.
دوم هم ميخوام يه بيشنهاد دوستانه بدم. مطمئن بشین که اين دختر رو نمی خواین و واقعاْ واقعاْ يه دوست معموليه.مبادا کسی اين راند رو توی رينگی که ميگین ببره و بانويی ديگه در نوشته هاتون خلق بشه.
در آخر بايد بگم که نوشته های سبزی رو که مينويسین خيلی دوست دارم.
عجب! ظاهراْ خود شما هم ميدونی يه جای منطقتون لنگ ميزنه ...برای همين دست به دامن کلمات ديگه ميشی. کی حرف از قانون زد؟!! که شما نخود آشش کردی؟ نه. يقيناْ قانون برای همه چيز تکليف روشن نميکنه. ميبينی که جنبش سبز به قانون توی کشور گوش نميده اما شرف قبول ميکنه که اين گوش ندادن کار غلطی نيست. اتشنشان ها جونشون رو منطبق بر قانونی برای نجات آدمهایی که حتی نمیدونن کی هستن به خطر نميادازن...حتی يه دوست واسهء دوستش ممکنه جونش رو هم بده که قانونی اینو تایید نکرده! در ضمن اصلاْ خوردن سوسک و گربه فاجعه نيست اگه خوردن گوسفند نيست. نوش جونشون اگه اون مزه رو دوست دارن. اين خوبه که ميخوای زندگی رو چلنجينگ کنی اما به نظر مياد ترجيح ميدی که از سرگرمی های کوچيک توی ذهنت ماجراهای بزرگ درست کنی به جای اينکه صاف بايستی و زندگی رو همه جوره خوب مزه کنی. راستی من دوست دارم بحث کردن بر سر عقايدم رو اما اگه حسش رو نداشتين که جواب بدين ای کن سی ايتس گانا بی سو اوکی!:)