غزاله جان: چیزهایی را که یادآوری کردی که خودم هم یادم رفته بود. پست آاگ را هنوز یادم هست. روزهای دور ... منم با تمام این کلمات و حسها خاطره دارم و خوشحالم که جایی فرهم بود تا آنها را با شازدههایی مثل خودم شریک بشم. و بسیار خوشبختم که دوستان نادیدهای مثل تو دارم. شاید یک زنجیر نامریی همهی ما را به هم وصل میکند
گلرخ عزیز: ممنونم از متن قشنگی که برام نوشتی. یاد اون روزها بخیر. منم گاهی فکر میکنم چه چیزهایی اینجا ثبت شده که الان برای همهی ما خاطره هستند. همهی ما با گذشت زمان رفتارها و واکنشهایمان به دنیای اطراف تغییر میکند و درستش هم شاید همین باشد. برای همین حالا که ۳۳ سال دارم شبیه زمانی که ۲۵ ساله بودم و اینجا را شروع کردم رفتار نمیکنم اما نوشتن در اینجا فقط کمک کرد که خاطرهی آن روزها را حفظ کنیم. من بسیار خوشحالم که تو با خوندن اینجا خاطره بازی میکنی من هم همین حس را دارم
شاهرخ جان: مرسی از لطفت. فکز میکنم سرزمین رویایی کپی برابر اصل تری است
تولدش مبارک اینجا هم نوشتم، خیلی وقت بود کامنت اینجا ننوشته بودم. شاید کمکت کردم اینجا رو کتاب کنیم خیلی دوست دارم کتابشو ببینم. :)
سلام سرزمين رويايي عزيزم
يادم نميآد از چه موقعي خوندن وبلاگت رو شروع کردم ، فکر مي کنم از همون اولهاي نوشتنت بوده.
برام يه دوست صميمي و قديمي هستي.
يه مدتي که نمينوشتني خيلي نگرانت شده بودم و خوشحال شدم که دوباره نوشتي.
اين سالها با نوشته هات زندگي کردم و در کنج اتاقت شريک بودم.
با بانو ميم، با نو ال، ، ماشين لباسشويي آ ا گ ، پرنده هاي پشت پنجره ات ، نقاشي هاي مامانت ، سربازي رفتن و برگشتنت، قلب پر از احساست و نوشته هاي لطيفت.
ممنونم که در اين خونه شريکمون کردي و اجازه دادي که هشت سال شريک لحظه هاي خوب و خوشت باشيم.
دوستدارت
غزاله
پسر رویایی عزیز سالروز تولد وبلاگت مبارک،از چندماه بعد از راه اندازی اینجا وفارغ التحصیلی خودم از دانشگاه میخونم نوشته هات رو،اونوقتها یک لیست فیوریتی داشتم که آدرس اینجا اولینش بود وسط کار وشلوغی وکلافگی آرامش بخش بود نوشته هات گاهی،اینجا برای من مثل گذشته نوستالوژیک روزهای کودکیم شده، عاشقی کردم ،جوونی کردم،شیطونی کردم ،دلگرم وشاد بودم،دلسرد ودلشکسته بودم،گاهی غمگین بودم به حد مرگ،گاهی ناامید،ولی همیشه حتی نه اگه هر هفته وهر ماه چند ماه یکبار سری زدم وتقریبا اغلب اوقات با حسی خوب روی ضربدر بستن پنجره وبلاگت کلیک کردم،الان که خیلی خیلی دورم وبه قول خودت جایی کنار اقیانوس آرام،با اینکه بزرگ شدم وشیطونی نمیکنم با اینکه سر به زیر شدم وبه دنیای بزرگترها نزدیک ولی بازم به اینجا سر میزنم برام مثل سر زدن به خاطراتم میمونه،گاهی بعضی از پستها تو از آرشیو باز میکنم میخونم،یاد اون روزهام وحس هام می افتم،طولانی نوشتم چون دوست دارم کمی از محبتت رو جبران کنم حالا که دوست داری ما بنویسیم وبخونی،همین که یک آدمی جایی کنار اقیانوس آرام بعضی غروبها با وبلاگت خاطره بازی میکنه وبا مطالب جدیدت همذات پنداری میکنه یعنی سرزمین رویایی ما.
راستی خواستم بگم برای اینکه تصویر اینجا توی ذهنم دست نخوره هیچوقت فیسبوک رو چک نمیکنم،اینجارو همینجوری نگهدار لطفا.
از دوردستهای اقیانوس آرام.
Happy Birthday to your other self, the one that sometimes is a lot more YOU than even yourself
بی نام عزیز: بنده در خدمتم. هم میتونی ای میل بزنی هم در صفحه فیس بوک بنویسی هم گاهی وقتی کامنتها باز هستند.
مانی جان: اسم چای رو نیار که بنده معتاد چای عصر هستم بعد از یک روز سخت. اونم چای لاهیجان اما خب همین وصف العیش نصف العیش بود !! خوب و خندون باشی همیشه
inghad vaghta bud shadidan delam mikhast dar morede bazi az postat bahat sohbat konam!! nemizari ke! :D
گاهی احساس خودمو بهتر از خودم بیان میکنی! کاش مینشستیم با هم یه چایی داغ از نوع لاهیجانش میزدیم
هدیه عزیز: آرش هم اسم خوبیه ! ممنونم از محبتات. همیشه خوب و سلامت باشی
زارای عزیز: ممنونم از لطفت. زندگی بالا و پایین دارد نمیدانم الان بالا هستم یا پایین گذر رمان مشخص خواهد کرد
می دونی، من هر بار به تو فکر می کنم اسمت آرشه. نمی دونم چرا. حالا اسمت آرشه؟ نمی دونم. توی این سه سال و بیشتر که می خونمت آرش، چند بار دستم رفته وقت باز بودن کامنت دونی برات چیزکی بنویسم. نشده.
وبلاگ من امسال نه سالش شد. برای همین حس خوب وبلاگ قدیمی رو عجیب خوب می فهمم.
سرزمین رویایی، آرش، یا هر کس، امیدوارم توی شهر کنار اقیانوست آروم باشی و خوب. و تولد وبلاگت مبارک!
نميدونم إز كي اينجا رو ميخونم، اما اغلب نوشته هاتون درگيرم مي كنند. به ندرت پيش مياد كه من به "انساني" غبطه بخورم، اما هميشه "بانو"ي شما مورد رشك م بوده... راستي، چرا ديگه از ايشان نمي نويسيد؟
نميدونم إز كي اينجا رو ميخونم، اما اغلب نوشته هاتون درگيرم مي كنند. به ندرت پيش مياد كه من به "انساني" غبطه بخورم، اما هميشه "بانو"ي شما مورد رشك م بوده... راستي، چرا ديگه از ايشان نمي نويسيد؟
سلام مدت هاست می خونمتون ... و لذت ميبرم ... و بعد فقط سکوت ميکنم ... بعضی موقع ها مطلبی رو چند بار می خونم ... بعضی وبلاگ ها رو نميشه از زندگی حذف کرد از جمله سرزمين رويايی
دختر دی: ممنونم از لطفت. آره تازگیها گرفتارتر شدم ولی بازم در وقت فراغت سرزمین رویایی اولین انتخاب است.
احسان عزیز: ممنونم. این کامنتها را هم از تنبلی بستم. باید بازش کنم. همیشه جور دیگری میشود نگاه کرد.
از زمانی که وبلاگت رو شناختم همیشه نوشته هات رو دنبال کردم حتی اگر گاهی مدتی وقت نداشنم اونا رو بخونم بعد تمام آرشبو رو خوندم. از نوشته هات لذت می برم. تارگی ها کم می نویسی. گاهی دو هفته هم میشه که نمی نویسی.و منتظرمون میزاری. بیشتر بنویس پسر سرزمین رویایی.
Salam.
Thanks alot for opening up the comments section.
I've been an avid follower of your blog for quite a while, and enjoy your unique style and manner of looking at various issues in life.
Keep up the good work
پی اس عزیز: ممنونم از لطف همیشگی تو به سرزمین رویایی. خوشحالم که دوستان خوبی مثل تو از راههای دور چشمانشان را به این صفحه میدوزند. خوب و خوش باشی