سلام.من همیشه خانده امت.فکر کنم از همان پستی که میخاستی بری سربازی یا در پادگان بودی.که خودت را یک شاهزاده کوچولو تصور می کردی.که چه قدر دلت برای اتاقت تنگ شده بود.که در نبودت برادرت و مادرت دوستانت بر اساس ایمیل های شان پیدا کرده بودند و برای تولدت دعوت کرده بودن..من همیشه اینجا را با لذت و گاهی بغض و اشک خانده ام.به نظر منم سن برای تو فرقی نمی کند چه 25 باشی و چه 35 باز هم همیشه یک شاهزاده کوچولو باقی می مانی..مرسی که کامنت ها را باز کردی.مواظب خودت باش..و راسی من بی صبرانه منتظر کتابت می مانم.سیاره ات جای خوبی است حواست بهش باشد زمین جای خوبی نیست ادم ها همیشه تنها و بی دوست باقی می مانند.تا بعد:)
پ.ن :یادم رف بگم هر وقت به این فکر افتادی که در اینجارو تخته کنی رادیو روغن حبه انگور با طعم تو رو گوش بده و به این فکر کن کسی که اینارو میخونه این سر دنیا با نوشته هات خوشحال میشه ...
نامه اول
سلام نزدیک دوساله تمام وبلاگتو هر روز زیر و رو میکنم به نظرم خیلی مسخره میومد برات کامنت بزارم یادمه اون زمونا که اینترنت دایل آپی بود یه وبلاگ داشتم بعد اومدن فیس بوک دفن اش کردم فیس بوک تو این یک سال به نظرم خیلی مسخره اومد الان دیگه ندارم اینکه اینجا کسی برات ناشناسه و کم کم کشف اش میکنی خیلی لذت بخشه بیشتر بنویس مرسی
مبارکه ده سالگیت. این نشون می ده ده سال پشتکار که ول نکردی و ادامه دادی. ادامه بده.
من تقریبا یک ماهی میشه که اومدم اینجا. یک ماه زمان کمیه در مقابل ده سال ولی باز بهت تبریک میگم تولدشو!
نوشتن در مورد جائی که عادت کردی فقط بخونیش سخته، مثل ترک عادت که سخته. امیدوارم روزی در جائی که دوست داری در مورد چیزی که دوست داری بنویسی نه به جبر ایام. https://www.youtube.com/watch?v=xP0KrTj1WoU&index=1&list=RDxP0KrTj1WoU
آن روزهای بی برنامه گذشته، یا این روزهای بی تکلف فعلی، همه چهره ای از تو و دید تو هستند به زندگی ، و این همه خوب و دوست داشتنی است به زبانی که آنها را به روی کاغذ میآوری.
تولدت گرامی
سلام
بهت گفته بودم خاطره ها دارم با این خونه، با نوشتنت...لازمه تکرار کنم؟ مواظب خودت باش و همیشه باش، همیشه بمون...
در این چند سال هر وقت خواستم وبلاگ بخونم با صفحه شما شروع کردم و دیدن این گلها برایم دلنشین بوده است. مانا باشید
بودنت زمین را زیباتر میکند
سلام
من یکی از همون ناشناخته هام که هشت ساله تو این خونه رفت و آمدی میکنم و چه اشک هایی و چه حرف هایی و ...
فقط اومدم بگم در این خونه رو نبند لطفا، بذار دود سفید همیشه باشه، من بهش دل بستم سالهاست ...
بعد از سه سال امدم وبلاگت و دوباره از نو خوندم، چقدر امشب حالم خوب شد خوشحالم كه هستى و مثل هميشه قلمت زيباست. اى كاش بقيه هم برگردان به دوران وبلاگ نويسى خيلى دلتنگ اونروزها و سالها هستم . منم ٢٣ سالم بودم الان ٣٢ ساله هستم . زمان چقدر زود گذشت چه خاطره هايى دارم با خوندن وبلاگت ... هميشه پايدار باشى