مريم نبوی عزيز:
شاید حق با تو باشد اما تا کنون من ندیدم که بحث های اینگونه به نتیجه برسد.
شاید هم نتیجه ی غیر قابل لمسی داشته باشد که همینی است که تو گفتی. با اینکه من بعید می دانم. اما امیدوارم اینطور باشد.
چرا رويايی جان به نظرم فايده خواهد داشت بعد از اين سيبيل طلای نازنين ما وقت نوشتن عصبانيت را کنار می گذارد و از درهم نوشتن دو موضوع مجزا پرهيز می کند و جناب جامی هم از ياد نخواهند برد که درصدی از خوانندگانشان هستند که به الفاظ عصمت و عفتی حساسيت دارند حتی اگر به تند و تيزی سيبيل نباشند ( از جمله خودم) و زبانشان را کمی پالوده ميکنند . در واقع گمانم هر دو طرف فهميدند که نه مطلب جدی سياسی را می شود با اصطلاحات ادبيانه کهن نوشت و نه نقد جدی را با خشم و طنز.
سیما جان:
قربانت. امیدوارم زودتر خوب بشی.
میرزا جان:
اگر شارون سکته نمی کرد ....
نظر تو هم در بلاگت مثل من بود
الان ديدم که به صنم لينک داده ای. ببخش که از سر درد به مانيتور نمی توانم نگاه کنم و حواسم سر جايش نيست.
ممنون از اینکه لینکهای مطالب مرتبط را یک جا جمع کرده ای.
مطلب صنم و کتایون را هم خواندم و خوشم آمد. آگر ندیده ای، حتماً سری به وبلاگ خورشید خانم و سایه بزن.
موفق باشی.
می دانی، تقصیر شارون بود که سکته کرد.
هاله جان:
درسته حق با توست. از ژورنالیستی مثل مهدی جامی انتظار بیشتری می ره تا بتونه نقد دیگران رو تحمل کنه.
اما ما هنوز همون مردان ایرانی سنتی را داریم می بینیم که اگر زنی از اونها انتقاد کنه به هزار سوال پیچونده می شه و به هر بهانه ای بهش گیر می دهند
------ حذف شد --------
اول؟هی هی!
هنوز لینک ها را کاملا نخوانده ام.اما تا آن جایی که می دانم اکثر آدم هایی که ادعای انتقاد پذیری دارند،کوچکترین نظر منفی و زیر سوال رفتن را توسط شخصی دیگر مورد حمله قرار می دهند.و اصولا کسانی که خوب از کاری بیشتر سرشان می شود و به قول خودمان بلد هستند که چه می کنند به نسبت کمتر انتقاد پذیرند!
معمولا رد گفته ی کسی برایشان گمانم خیلی غیر قابل تحمل باشد.مگر انکه منطقی باشد.من کمتر چنین افرادی می بینم!
این بحثها بیثمرند فقط نشاندهنده اوج فرهنگ عدم تحمل و انتقادناپذیری ما هستندو من وقتم را اصلا بابت خواندن آنها تلف تنمیکنم. دعوای کاملا "شخصی" این وبلاگها ربطی به ما ندارد.