به دره های اوین که بنگری
آنجا در بهار هم برف می بارد !
آرزوی خورشید و آفتاب باید قبل بهار !
و کلبه امنی که آسودگی و صفایش
متفاوتش کند با اتاق های تاریک ۲در۲
سین هفتم سین سرخیست
حسرتا...که مرا نصیب
از این سفره سنت
سروری نیست
شرابی مرد افکن در جام هواست
شگفتا...که مرا
بدین مستی
شوری نیست
صبوی سبزه پوش در قاب پنجره
آه چنان دورم
که گویی نقش بی جانی نیست
و کلامی مهربان در نخستین دیدار بامدادی
فغان که در پس پاسخ و لبخند
دل خندانی نیست
بهار دیگری آمده است
آری
اما برای آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست نامی نیست...شاملو
اما ما سعی میکنیم برای آن زمستانها نامی شایسته بیابیم...
زنده باد گنجی....
بر گشتن به خانه چه شیرین است آن هم برای او و هم برای ما...
اشک منم الان مثل باران بهار برايش سرازیر شد از خوشحالی
بها ر را بسيار دوست می دارم ...
چه خوب که از گنجی نوشتی :)
کاش همه آزادگان به خونه هاشون برگردند. ای کاش بهار امسال بهار آزادی باشه برای همه
کاش بيايد ... بهار را می گويم ...
من که بعيد ميدونم بهار هم بياد
اينقدر بهانه دارن برای ممانعت از آزاد کردنش
ولی اميدوارم که بياد
باز خوبه در مورد سن درست فکر میکردم!
/ به شرطی که گنجی تا اون موقع... :(
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما ..
به دره های اوین که بنگری ، آنجا در بهار هم برف می بارد ! آرزوی خورشید و آفتاب باید قبل بهار ! و کلبه امنی که آسودگی و صفایش ، متفاوتش کند با اتاق های تاریک ۲در۲