ماه عزیز:
در قسمت دوستان در بلاگ شهر قصه میتونی پیداش کنی.
سلام!
تو وبلاگ معصومه ناصری خوندم که لينک «شهرقصه» رو داری. ميشه آدرسش رو بگی که دانلود کنم لطفا؟
سلام . خیلی نوشته زیبایی بود .
نمی دونم چرا این رو اینجا دارم می نویسم . و شاید بی ربط با نوشته شما . موفق باشی .
دستانم باران خورده بودند
در آن شبی که
صورتت
محو دستانم شده بود
آقاي رويايي، مرسي از آهنگ لنون ولي اين آهنگ قميشي جدا ربط چنداني به روح آن چه لنون گفته نداره. جدا مقايسه اين دو آدم بي انصافي است
راننده ترن جان:
خواهش می کنم. لطف داری . آره مثل اینکه مشکل سرورها حل شد بلاخره .
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثهی عشق تر است...
چه عجب سرور شما رضایت داد برای کامنت گذاشتن، بابت لینک ها ممنون!
سلام
بعضی از نوشته هاتون را ديدم
درخور اعتنايند
برقرار باشين
نازلی جان:
همیشه همینطور بوده، اون اصلی یه که براش مینویسی معمولن به نوشتههات میخنده !
آدم دلش می خواد اونی باشه که اينو واسش نوشتن ! :)
یعنی در این دنیای بلبشوی بی معرفت، هنوز هم نگاهی به نگاهی مضطرب می شود.؟ بی خود نیست که دنیا این قدر درب داغان شده. اصلا دیگر چشمی به چشمی نگاه نمی کند! اما پس هنوز جای امیدواری هست...؟؟؟
salam... modat ha bood az in eshghe dar lahze, nakhnoode boodam, inghadr ke yadam rafte bood... merci ke neveshti
همه ی عاشق شدن ها... همه ی نوشتن های عاشقانه انگار که از يک جا شروع می شود. از چشم ها...
آذر جان:
گرچه روح کلی هر دو کمی با هم فرق داشت اما من از این نظر نگاه کردم که هر دو در مورد صلح بودند و شاید حرف این روزهای ما باشند ....