همه مون خسته شديم.لعنت می فرستيم و بريديم...ولی تا کی ؟؟؟؟
un جان :
البته من برای امرار معاش اونجا نبودم و بیشتر میشه گفت یه جلسهی اجباری فرهنگی بود. البته حرف تو کاملن درسته
سالها به همین سیاق، برای امرار معاش، تظاهر کردم. بعد یک روز دیدم آنقدر تظاهر کرده ام که آن روی مصنوعی دارد به طبیعت ثانوی ام مبدل می شود. به بچه هایم نگاه کردم و دیدم که بیچاره ها از سر اجبار تظاهر نمی کنند که آرام آرام دارند یاد می گیرند که گویا راه توفیق در این اجتماع بی مقدار تظاهر و تزویر است. آنوقت به خودم آمدم و ایران را ترک کردم. آنها که مانده اند، اگر شجاعت مبارزه با تظاهر و تزویر را داشته باشند، خیلی شجاعند. من فقط گریختم.
ايکاش روزی برسه که اين فحشها رو نه زير لبی بلکه رو در رو بهشون بديم ...
از نظر من مهم نیست که اون آخونده چی گفته. چیزی که برام جالبه اینه که آدمی با اعتقادات شما برای امرار معاش یا حتی سازندگی ایران باید در چنین جلسه ای شرکت کنه. جلسه با حضور کسانی که اختلاف اصولی و کشنده با طرز فکر و اعتقادات افرادی چون شما دارن. قصد انتقاد از شما رو ندارم. میخوام بگم توی ایران به سختی میشه اونی بود که باید باشیم. توی ایران اگه حرف دل و عملت یکی باشه حتی نمیتونی ماشینتو برونی چه برسه بخوای در ساختن و پیشرفت اون مملکت تلاش کنی. سر از زندان و بالای چوب دار دراوردن در یک قدمیته.
آدم برای قدم درست برداشتن در ایران باید خیلی دندون رو جیگر بذاره.
سلام. بعد از مدتها اومدم وبگردی.
دلم برای اينجا و نويسندش تنگيده بود.
شاد باشی.